(ساقی ساقی علم بالا عباس در اوج آسمان پرچم داری)2 ای عشقت تا ابد در دل جایی در قلبم نغمه ای از علقم داری جانم جنم داری می آی دم داری حیدر به تو مینازد از بس که جنم داری ای سنگ تو صد لشگر ای محشر در محشر هم رزم تو در میدان شهزاده علی اکبر (یا ابوفاضل) صفین اومد یادم روزی که سیزده سالت بود اما جنگیدی صد دل از مالک اشتر بردی وقتی که مثل مولا جنگیدی تو به جلو میرفتی دشمن به عقب میرفت ضربت همه کاری بود خون بود که جاری بود صدها بدن بیسر همواره فراری بود ابرویت ذوالفقار دشمنت تار و مار با ضربات تو لشگر گفتن فرار (یاابوفاضل) منزل به منزل از روی ناقه اظهار خشم بودی زاری کرده زینب بعد از روز عاشورا جای عباس علمداری کرده (حیدر)