روی تل زینب مضطر و حیران میرود از حال مانده دلخون با دیدهی گریان، بر لب گودال دمِ مقتل دلنگران، شده زینب مرثیهخوان که حسین افتاده به خون که سرش رفته به سنان غروبِ کربلا شد شب شد شبِ اسیریِ زینب شد کاش از این غم این ماتم بمیرم زینب مانْد و نامحرم بمیرم حسین جان حسین جان... **** قبل از این ماتم بوده پنهان از اِنس و جن رویش کِی گذر میکرد بوی گل حتی از سر کویش مَهِ زینب از سر نِی، سایه افکن بر سر وِی به غم معجر همهجا، شب و روز او شده طی غمِ تو را کجا بسپارد بمیرد از غمت حق دارد کاش از این غم این ماتم بمیرم زینب مانْد و نامحرم بمیرم حسین جان حسین جان...