در جوانی بی‌حسین احساس پیری می‌كنم

در جوانی بی‌حسین احساس پیری می‌كنم

[ سیدمهدی حسینی ]
در جوانی بی‌حسین احساسِ پیری می‌كنم  
بُگذر از پیری كه احساسِ حقیری می‌كنم

من فقیرِ اهلِ‌بیتم، لیک كَشكولم پُر است
فخر بر تاجِ شَهان با این فقیری می‌كنم

گر امیرُالعاشقان این عشق را امضاء كند
می‌روم عرش و مَلائک را امیری می‌كنم

مُدَّعی، مُدَّعی، مُدَّعی، مُدَّعی
گفت عاشق، گفت زاهد، گفت عارف از چه رو
گفت عالم، گفت عاشق، گفت عاشق از چه رو

از چه رو بر سینه محکم می‌زنی؟
گفتم از آیینه‌ی دل گَردگیری می‌کنم

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه‌ی آب فُرات، ای اجل مُهلت بِده
تا بگیرم در بغل قبر شهیدِ کربلا

نظرات