جانها فدای آنکه رسید، از رسیدنش جانها به لب، ز تاب تمنای دیدنش دارم به مدح ساقیه کوثر، به خُم دل آن مِی که مِی پرست شوی، از چشیدنش خواهم از این شراب، جهانی کنم خراب ساقی امان نمیدهد از، لب گزیدنش گفتم به عارفی، ز تبارک مرا بگو رمزی که روح، تازه شود از شنیدنش گفت آنقدر بدان، که کمان هنر علیست هز میکند خدا ز علی آفریدنش نقشی من از خیال تو در خواب دیدم نقشی که در سخن، نتوانم کشیدنش الله اکبر از تو که گفتی به صد یقین ایمان نیاورم به خدا، جز به دیدنش زهرا اگر نبود، جهان را زنی نبود شایستهی عروس علی، برگزیدنش علی علی...