تو که نقاب میبندی، دو صد حکایت دارد فقط همان چشمانت نماز وحشت دارد دشمن جلو آمد و نگاهش کردی یک پلک زدی خلع سلاحش کردی او که یلِ شامیِ عرب بود چه شد؟ اینگونه حقیر و روسیاهش کردی زمانه در تزویر و تو از خطر میگفتی به روی بام کعبه أنا القمر میگفتی گفتی که فَلک دور حرم میگردد دور سر اصحاب کرم میگردد این خانه که مشغول طوافش هستید گِردِ پدر و برادرم میگردد شمشیر نگات رعد و، خوندی تو رجز بعد و عمر پسر سعدو کم کردی سرداری و خوشمنسب، همچون قمری در شب دور حرم زینب میگردی **** بین همهی عشقای دنیا عشق است اباالفضل