
دارد زِ دوردست سپهدار میرسد دلدار میرسد او یک نفر ولی با او علی، حمزه و عمّار میرسد گویا دوباره جعفرِ طیّار میرسد نیزه به دست در دلِ پیکار میرسد سقّای عشق، سیّد و سالار میرسد سردارِ سرسپردهی میدانِ کربلا میر و وزیرِ حضرتِ سلطان کربلا وقتِ رجز شده، دارد به گوشمان صدای خوشِ یار میرسد مِی گیر و نوش کن مستانه گوش کن ذکر انا ابنُ حیدرِ کرّار میرسد هشدار میرسد وقتِ نزولِ قدرتِ پروردگار شد حالا زمان معرکهی ذوالفقار شد این بد مصیبتیاست که کوفه دچار شد کاری نکرد او، چندیدن نگاه کرد یک لشکری قدم به قدم تار و مار کرد دشمن که ناگزیر بیاختیار شد گفت ای بزرگوار از خشم این نگاه من زخم بدتر ضربت گرفتهام از خون وضو برای نماز وحشت گرفتهام در پیش چشمتان لکنت گرفتهام من که با باشم و در در در این میان قد قد علَم علَم کنم ای ای پهلوان از تَر ترستان من رزم خویش فراموش کردهام اصلاً که غلط غلط کردم که من من حرف یزید را، را گوش کردهام حا حالا به من آقا امان بده من مُردهام، به مُردهی بیچاره جان بده های الفرار قاتلِ کفار میرسد فریاد و وِلوِله، لعنت به حرمله دستش بریده باد که گفتهاست به گهوار میرسد غوغای خیبرم به تکرار میرسد دارد همان روزِ اَسَفبار میرسد سردار میرسد، دلدار میرسد یعنی علَم به دوش، علمدار میرسد