از گریه نا امیدم دردم دوا نگردد

از گریه نا امیدم دردم دوا نگردد

[ حاج محمود کریمی ]
از گریه نا امیدم، دردم دوا نگردد 
بغضی که در گلو ماند، جز داد وا نگردد 

با آستین گرفتند، طفلانِ من دهان را 
مانند من کسی کاش، صاحب عزا نگردد 

من پیرمردِ شهرم، تو پیرتر زِ فضّه 
ای پیر قامتت در، تابوت جا نگردد 

آهسته شستم امّا، از بس شکسته‌ای تو 
ای خرده شیشه غسلت، نه بی صدا نگردد 

آیینه‌ای شکسته، اسماء مراقبت کن 
این دنده‌ی شکسته، تا جابجا نگردد 

این زخم زخمِ پهلوست، هم آمده به سختی 
آبی بریز امّا، آرام وا نگردد 

بر سنگِ سرخِ غسلت، چسبیده لخته‌‌ی خون 
با ناخنم تراشم، امّا جدا نگردد 

مُشتت که باز کردم، یک گوشواره دیدم 
گفتی علی خبردار، از ماجرا نگردد 

در کوچه‌ای که خوردی، از ضربه‌ای به دیوار 
خونِ تو پاک حتی، از سنگ‌ها نگردد 

جای علی در این شهر، قنفذ چه محترم شد 
گویا سزای مردی، جز ناسزا نگردد 

وقتی که سینه‌ات بر، در میخ کوب شد 
گفتم ز چوب و آتش، محسن رها نگردد 

خونابه می‌چکد باز، از چوبه‌های تابوت 
وقتی که سر گشاید، راحت دوا نگردد 

گفتی که روضه‌ها را، بالای سر بخوانم 
امشب بخواه زینب، در کربلا نگردد

نظرات