
آرایش نظامیِ دشمن ریخت بههم تا عباس وارد میدان شد یک نعره زد عجب طوفان شد مارِد که دید این هیبت را یک آن شبیه بید، لرزان شد قدم قدم، چه با اُبهت میره به هر کسی، نگاه او شد خیره بدون سر روی زمین میافتاد قمر نگو که پهلوونه شیره گرفته تو مشتش همه کار و زارو با هر ضربه میزد هزاران هزارو خطر داره رزمش اینو خوب میدونن صدا میزدن هِی فرار الفرارو او علیوار زِ شیران عرب سر میزد جولان که داد در رزمایش و گرفته از عدو آرامش مَلک الموت به امرش دارد سر تعظیم به هر فرمانش به پا کند زلزله در پیکارش نبوده ذرّهای خطا در کارش و مات و مبهوت شکوهش ماندند اجل نشسته گوشهای در سایهاش صدای اباالفضل صدای علیه خود شخص حیدر در او منجلیه بچرخان تو تیغو به پا دار علمدار بنازم به رزم عموی رقیه

جاااااانم