جلسه درس اخلاق مورخه 28 دی  (شرح حکمت 127)

جلسه درس اخلاق مورخه 28 دی (شرح حکمت 127)

[ آیت الله جوادی آملی ]
​​​​​​​در شرح نهج البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) به کلمه حکيمانه 127 رسيديم «وَ قَالَ ع مَنْ قَصَّرَ فِي الْعَمَلِ ابْتُلِيَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لِلَّهِ فِي مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِيبٌ‏»؛ بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) مثل خود قرآن کريم نيازمند به شرح داخلي است؛ يعني بهترين تفسير اين است که قرآن با خود قرآن تفسير بشود، بهترين شرح نهج البلاغه اين است که کلمات حضرت امير با خود کلمات حضرت امير تبيين بشود و بعد هم البته شواهد خارجي کمک ميکند.

مطلب دوم آن است که در تفسير ايمان و اسلام فرمودند عناصر محورياش سه تاست: يکي اعتقاد قلبي، يکي عمل با اعضاء يکي اقرار به زبان. گاهي در بيانات نوراني حضرت امير، اين سه عنصر محوري در يک حديث نوراني طرح ميشود، گاهي جداگانه بحث اقرار و اعتقاد ذکر ميشود، يک؛ عمل صالح ذکر ميشود، دو؛ اقرار زباني ذکر ميشود، سه. در اين کلمه نوراني 127 به قسمت عمل اشاره شده است که فرمود اگر کسي در عمل کوتاهي بکند: «مَنْ قَصَّرَ فِي الْعَمَلِ»؛ به اندوه مبتلا ميشود، يعني مشکلات فراوان ميشود، يک؛ او هم عادت نکرده به کار، دو؛ راهحل نميداند، سه؛ گرفتار اندوه ميشود، چهار. اگر کسي به اندازه توان خود کار بکند با مشورت و انگيزه عمل بکند، هم مشکل داخلي خودش را حل ميکند، هم نياز خارجي ديگران را برطرف ميکند.

«مَنْ قَصَّرَ فِي الْعَمَلِ» خدا او را به غم و اندوه مبتلا ميکند «وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لِلَّهِ فِي مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِيبٌ»‏، کسي که ارتباطي با خدا ندارد، نه از نظر بدن در راه خدا کار ميکند – جهادی، تلاشي، کوششي - و نه از نظر مال خدمات احساني و اجتماعي دارد، چنين کسي که نه در مال او نه در بدن او دين سهمي ندارد، از فيض خاص خدا محروم است. اين ترجمه کوتاه جمله نوراني 127 بود.

همين مطلب در چند جاي نهج البلاغه به صورتهاي گوناگون بيان شده است؛ گاهي به خود ايمان ميپردازند، گاهي به عمل ميپردازند، گاهي به اقرار زباني ميپردازند. در خود همين بخش کلمات نوراني که خواهد آمد، حضرت ميفرمايد «إِنَّ لِلَّهِ [تَعَالَى‏] فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِه‏»، اينجا سخن از تقصير است در آن حديث هم سخن از تقصير است. در آن حديث فرمود به اينکه هر نعمتي را که ذات اقدس الهي عطا بکند، يک حقي دارد و آن شکرگزاري است. بهترين شکرگزاري اين است که نعمت در جاي خودش صرف بشود «إِنَّ لِلَّهِ [تَعَالَى‏] فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ» آن حق را تأديه کرد، خدا نعمتش را اضافه ميکند «وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهِ» تقصير کرد و نعمت را بيجا صرف کرد يا نگهداري و ضبط کرد «خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِه‏» با اين خطر روبرو ميشود که نعمت از او گرفته خواهد شد.

در هفته قبل هم به عرضتان رسيد که اگر کسي در راه خير قدم بردارد حالا ميخواهد تدريس کند تأليف کند ارشاد و هدايت کند که کار حوزههاست، يا مسائل مالي را در اختيار ديگران بگذارد، هر کس يک خدمتي به جامعه انجام بدهد، فرمود خدا فوراً جبران ميکند، کسي انفاق ميکند خدا فوراً جبران ميکند؛ از اين برميآيد که اين جبران کردن نظير آن است که يک کسي از نهر روان يک ظرف آب بردارد، اين شخص که از اين نهر روان آب برداشت همان وقت جاي آن پُر ميشود نه بعدها؛ يک وقت سنگي است در يک باغي جا خشک کرده گودالي شده، انسان اين سنگ را که از اين باغچه بردارد جايش خالي است چند ماه طول ميکشد تا جايش پُر بشود، اما اگر يک سطل آب از رودخانه برداشت همان «آن» پُر ميشود. فرمود: «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ»[1] باور کند که خدا فوراً جايش را پُر ميکند.

اين الآن تا برسد مثلاً به آن يک فرسخ بعد، ممکن است به آن آقا دير برسد، ولي الآن جايش پُر شد؛ اينطور نيست که خدا که ميفرمايد من جبران ميکنم يا می­فرمايد کسي يک قدم در راه خدا بردارد خدا چند قدم به او کمک ميکند، نسيه و يک وعده برای آينده باشد، نخير! «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ».

اينجا هم وجود مبارک حضرت امير دارد که اگر کسي در راه خير قدم برداشت، فوراً خدا جايش را پر ميکند و اگر خداي ناکرده ارتباطي با خداي سبحان نداشت، خدا هم او را به حال خودش رها ميکند. «وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِه‏»‏، اگر کسي در عمل تقصير بکند، اين خطر او را تهديد ميکند که ممکن است نعمتش از او گرفته بشود. گاهي تعذيب از راههاي ديگر است. اين در همان کلمات قصار حضرت بود.

در نامههاي نوراني حضرت هم باز همين مطلب هست. در نامه 47 که براي حسنين(سلام الله عليهما) مرقوم فرمود، آنجا فرمود به اينکه «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم‏»، اينجا فرمود تقصير در عمل، اين خطر را دارد، در آن نامه 47 ميفرمايد حالا که ميخواهي عمل بکني، محور اصلي عملتان کتاب الهي باشد: «اللَّهَ اللَّهَ»، اينها منصوب به اغراء است يعني «اتقوا الله اتقوا الله». «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم‏»، يعني مواظب باشيد که مسابقه بدهيد شما برنده بشويد. اين چيز بدي نيست، مسابقه در امور مادي که نيست، شما مسابقه بدهيد، شما برنده بشويد.

در ميدان مسابقه، قرآن کريم فرمود - اين را در بحثهاي قبلي هم ما داشتيم - که اول معرفت است بنام هجرت، بعد حرکت است، سرعت در حرکت، بعد سبقت در حرکت، بعد امامت مردم،اين پنج شش مرحله در اوايل بحث مطرح شد که به همه ما گفتند اول شما تلاش و کوشش کنيد معرفت پيدا کنيد، يک؛ حرکت کنيد، دو؛ اين حرکتتان را سرعت بدهيد، سه؛ سعي کنيد از ديگران جلو بيفتيد، چهار؛ هم ﴿سَارِعُوا﴾[2] يعني سرعت بگيريد، هم ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[3] سرعت بگيريد. ميدان مسابقه است. آن معرفت هست، آن حرکت هست، آن سرعت هست، اين سبقت هست، حالا شديد بزرگ يک محل، بعد چکار بکنيد؟ اين پنجمين مرحله را هم قرآن به صورت شفاف بيان کرده است. وظيفه اول، معرفت است، بعد راه افتادن است، بعد سرعت گرفتن است، بعد سبقت گرفتن است در امور خير، بعد: ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾[4] خدايا آن توفيق را بده که من در محلّه خودم يا در شهر خودم يا در کشور خودم يا در منطقه بشوم امام؛ امام نه معناي پيشنماز! يعني من کاري بکنم طرزي کتاب بنويسم که ديگران ياد بگيرند، طرزي درس بگويم که ديگران ياد بگيرند، طرزي توليد کنم که ديگران ياد بگيرند، طرزي کشورداري بکنم که ديگران ياد بگيرند، من بشوم امام؛ اين تصميم دين است، اصرار دين است، اينکه چيز بدي نيست.

يک وقت است که چهار تا عوام به دنبال آدم راه ميافتند که اين فضيلتي نيست. اگر من دانشگاهي هستم، اساتيد دانشگاه به من اقتدا بکنند، نه اقتدا بکنند يعني پشت سر من نماز بخوانند! ببينند راه من چيست، همان راه را بروند. اگر حوزوي هستم اساتيد حوزه ببينند من چهطور کتاب مينويسم آنها هم بنويسند. ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾، خدايا آن توفيق را بده که خوبان جامعه به من اقتدا بکنند، اينکه چيز بدي نيست. اين همّت بلند ميخواهد اين تربيت صحيح ميخواهد، اين قداست ميخواهد، اين دستور صريح قرآن است که چرا عقب افتاده باشيد؟ چرا به ديگران نگاه کنيد، چرا ديگران به شما نگاه نکنند؟ ﴿وَ اجْعَلْنا﴾ و بعد فرمود حواستان هم جمع باشد، بخواهيد سرعت بگيريد، راه باز است، نگوييد من اگر تند بروم مشکل پيدا ميکنم، بخواهي سبقت بگيري، راه باز است، چرا؟ براي اينکه ميدان مسابقه به اندازه آسمان و زمين باز است: ﴿وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾، اگر ميدان مسابقه به اندازه آسمان و زمين بود، جاي تصادف نيست، جاي نگراني نيست که من اگر تند بروم سر پيچ خطر دارد.

در راه ادب، من ميخواهم مؤدب باشم، اين قدر راه ادب وسيع است که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾، فرمود خطري در کار نيست. شما ميخواهيد پاک باشيد، ميخواهيد عادل باشيد، ميخواهيد دست و پاي شما پاک باشد، در طهارت ميخواهيد مسابقه بدهيد، اين ميدان مسابقه عرضش وسيع است، تصادف نميکنيد، پاي شما نميافتد و شکستي ندارد ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾[5] يا ﴿سارِعُوا﴾ در جايي که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾، ميدان مسابقه هم به اندازه آسمان و زمين باز است. حالا اگر کسي خواست در جامعه مؤدب باشد، سبقت بگيرد، به اندازه آسمان و زمين راه باز است، اين جاي خطري ندارد، چون وقتي آن راه را فهميد، هجرت کرد، آن مبادي اولي را فراهم کرد، اينطور هست. اينجا هم وجود مبارک حضرت امير به حسنين ميفرمايد: «اللَّهَ اللَّهَ»، که منصوب است يعني «خذوا». «فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم‏»، شما بشويد ائمه اينها در عمل به قرآن. شما بشويد سابق، ديگران بشوند مسبوق. من بخواهم در فهم قرآن، عمل به قرآن جلو بيافتم، اينکه چيز بدي نيست. اگر کسي خداي ناکرده گرفتار خودي(منيت) باشد که اصلاً او در راه نيست، او همان قدم اول افتاده است؛ اما اگر کسي خود را نميبيند، قرآن را ميبيند و قرآنآفرين را، فرمود شما اگر در فهم قرآن و عمل به قرآن مسابقه داديد، ديگران به شما اقتدا ميکنند. همين بيان در کلمات حضرت امير يا ساير ائمه(عليهم السلام) به صورتهاي ديگر بيان شده است .

اما در خطبهها هم همين فرمايش به صورتهاي ديگر آمده است. در بخش پايانی خطبه 192 که خطبه خيلي مفصلی هم هست، فرمود به اينکه مردان الهي کسانياند که «كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ». خدا غريق رحمت کند بعضي از علمايي که رحلت کردند، وقتي ماه پربرکت رجب ميآمد مثل اينکه درهاي آسمان و زمين را به روي او باز ميکردند گاهي هم موفق ميشد سه ماه را پشت سر هم روزه ميگرفت. از همين آقاياني که جزء اساتيد شدند و جزء بزرگان همين حوزه شدند. اينکه ميبينيد يک کتابي مينويسد صد سال ميماند، اين همينطور رايگان نيست. ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان را روزه ميگرفت. وقتي ماه رمضان می­آمد، مثل اينکه درهاي بهشت را به روي او باز ميکردند. «ماه رمضان آمد ـ نور دل و جان آمد» مدام از اين اشعار ميگفت و ميگفت و ميگفت! اينطور بودند. در همين سالهای اخير هم رحلت کرده است. غرض اين است که اين مردان را همين سرزمين تربيت کرد. همين حوزه تربيت کرد. اين سه ماه را مثل اين بود که بهشت را به او دادند. آن سالهايي که يک قدري جوانتر بود هر سه ماه را روزه ميگرفت. بالاخره اين راه باز است و مخصوص گروه خاصي نيست.

اينجا هم حضرت فرمود به اينکه اينها «عُمَّارُ اللَّيْلِ»؛ شبها را زنده نگه ميداشتند. آن مردي عرضهمند است که زمان را آبرو بدهد، نه از زمان و تاريخ کمک بگيرد. در فلان تاريخ يا در فلان تاريخ! اين متزمن به زمان شرف ميدهد. اگر گفتند: «شَرَفُ المكانِ بالمكين‏»، اين حرف درستي است گاهي متمکن به مکان شرف ميبخشد. «مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل‏»، دل در بهشت است لذا خوشحال است. نگران چيزي نيست. اگر امتحان الهي است که صابر است و اگر حوادث ديگر است که بردبار است. اين در خطبه 192 بود.

قبل از اين هم در فرمايشات حضرت امير  اين فرمايش بود که فرمود که عمل را شما رها نکنيد. در خطبه 28 هم به اين صورت گذشت: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ عَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ عَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ يَضُرَّهُ أَجَلُهُ»، اگر کسي قبل از أجل به عمل بپردازد هر وقت أجل بيايد او ضرر نميبيند. اينها کلمات نوراني حضرت است که بعضي در خطبههاست، بعضي در نامههاست، بعضي هم در کلمات قصار است.

حالا امروز اگر به نماز استسقاء نرسيديم لااقل به دعاي استسقاء برسيم که با آمين شما بزرگان که اميد اين مملکت هستيد اين دعاها مستجاب بشود و ذات اقدس الهي سراسر ايران اسلامي و سراسر جهان اسلام و سراسر جايي که بشر زندگي ميکند و سراسر جايي که حيوانات زندگي ميکنند، به همه ما رحم بکند و باران مناسبي بفرستد که کشور از بيباراني رنج نبرد.

اين صحيفه سجاديه دعاي نوزده مربوط به همين استسقاء است. اين دعا را ميخوانيم شما هم آمين بفرماييد و از ذات اقدس الهي بخواهيد به اينکه جميع نيازهاي بشر را چه در ايران چه در غير ايران، چه در انسان و چه در حيوان - شما ببينيد الآن بشر به جايي رسيده است که اين آيات نوراني که دارد: ﴿أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] چيز شفافي شد. وقتي انسان سرمايههاي قدرتمند را دارد وآن ادراک را ندارد و خيال ميکند مرگ پوسيدن است نه از پوست به درآمدن، جريان غزه و امثال غزه پيش ميآيد، هيچ چيزي جلوي او را نميگيرد - دعاي نوزده مربوط به دعاي استسقاء است و با تضرع از ذات اقدس الهي به برکت قرآن و عترت مسئلت ميکنيم که همه نيازها و نيازهاي همه مردم مخصوصاً مسلمانها بالأخص جهان تشيع و بالاخص اين منطقه رنج ديده را درمان بفرمايد.

«بسم الله الرحمن الرحيم»

« (1) اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَيْثَ، وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِغَيْثِكَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَ بَاتِ أَرْضِكَ الْمُونِقِ فِي جَمِيعِ الْآفَاقِ.

(2) وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِكَ بِإِينَاعِ الثَّمَرَةِ، وَ أَحْيِ بِلَادَكَ بِبُلُوغِ الزَّهَرَةِ، وَ أَشْهِدْ مَلَائِكَتَكَ الْكِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْيٍ مِنْكَ نَافِعٍ، دَائِمٍ غُزْرُهُ، وَاسِعٍ دِرَرُهُ، وَابِلٍ سَرِيعٍ عَاجِلٍ.

(3) تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ، وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِي الْأَقْوَاتِ، سَحَاباً مُتَرَاكِماً هَنِيئاً مَرِيئاً طَبَقاً مُجَلْجَلًا، غَيْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ، وَ لَا خُلَّبٍ بَرْقُهُ.

(4) اللَّهُمَّ اسْقِنَا غَيْثاً مُغِيثاً مَرِيعاً مُمْرِعاً عَرِيضاً وَاسِعاً غَزِيراً، تَرُدُّ بِهِ النَّهِيضَ، وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِيضَ.

(5) اللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْياً تُسِيلُ مِنْهُ الظِّرَابَ، وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ، وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ، وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِي جَمِيعِ الْأَمْصَارِ، وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ، وَ تُكْمِلُ لَنَا بِهِ طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِيدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِنَا.

(6) اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَيْنَا سَمُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَيْنَا حُسُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَيْنَا رُجُوماً، وَ لَا تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَيْنَا أُجَاجاً.

 (7) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَكَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ».

اميدواريم به برکت انفاس شما بزرگان، اين دعا براي همه جوامع انساني و اسلامي مستجاب بشود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. نهج البلاغه، حکمت138.

[2] . سوره آل عمران، آيه133.

[3]. سوره بقره، آيه148؛ سوره مائده، آيه48.

[4]. سوره فرقان، آيه74.

[5] . سوره حديد، آيه21. 

[6]. سوره اعراف،آيه179.

نظرات