جلسه درس اخلاق مورخه 2 اسفند  (شرح حکمت 131)

جلسه درس اخلاق مورخه 2 اسفند (شرح حکمت 131)

[ آیت الله جوادی آملی ]
اين دو نکته را که مربوط به حضرت علي اکبر(سلام الله عليه) است عرض کنم. اينطور نقل کردند که در آن بحبوحه وقتي اسب حضرت علي اکبر بجاي اينکه حضرت را به طرف خيام حسيني برساند به طرف لشکرگاه بيگانه رساند و هر کسي با هر چه در دستش بود به آن بزرگوار که شبيه پيغمبر بود آسيب ميرساند وجود مبارک حضرت سيدالشهداء به بالين ايشان آمد. يک غلام سياهي هم در کربلا بود که وجود مبارک حضرت به بالين ايشان هم آمد. بعضي از کارها لحظهاي است ولي ابدي است. نقل کردند که همان کاري را که وجود مبارک سيدالشهداء براي علي اکبر کرد براي اين غلام سياه هم کرد. يعني «يکسان رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت ـ در دين ما سيه نکند فرق با سپيد»[1].  در آن جمعيت و در آن صحنه حالا انسان خم بشود، صورت پسرش را ببوسد بله جا دارد! اما صورت غلام را ببوسد! براي اينکه بفهماند «يکسان رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت ـ در دين ما سيه نکند فرق با سپيد».

مطلب دوم در جريان حضرت علي اکبر کار زينب کبري(سلام الله عليها) بود. اينکه در قصه حضرت استاد ما مرحوم آيت الله العظمي داماد عرض کرديم که اين ايام هم ايام سالگرد ايشان بود، براي همه سخت گذشت حوزه علميه قم آن روز که مرحوم آقاي داماد را از دست دادند، يک استوانه علمي بود مرحوم آقاي بروجردي(رضوان الله تعالي عليه) در دوران کهولت بود، تنها درس فقهي که سران حوزه آنجا حضور پيدا ميکردند درس آقاي داماد بود. مرحوم آقاي مشکيني بود، مرحوم آقاي اردبيلي بود، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني بود، مرحوم آيت الله روحاني بود، مرحوم آيت الله احمدي ميانجي بود، مرحوم آيت الله آذري بود، مرحوم آيت الله سيد جلال طاهري بود، امام موسي صدر(حفظه الله) تا ايران بود درس ايشان شرکت ميکردند و بزرگان ديگر، حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي بود، ما آن روز در حوزه علميه از اينها بزرگتر نداشتيم. اينها درس آقاي داماد با خضوع برای استفاده شرکت ميکردند.

درسي نبود که هر کسي بيايد بفهمد و بتواند برود. در هر هزار نفر ممکن است چند نفر بتوانند آن درس را بفهمند. پر کار بود دقيق بود هيچ کاري نداشت فقط درس گفتن بود. براي درس گفتن خيلي احترام قائل بود و شايد درس سه چهار روز را يک روز ميگفت. کمتر کسي بود که بيايد درسش را بفهمد همين­ها سران حوزه بودند. همين چند نفري که اسم بردم با بعضي از بزرگاني که رحلت کردند اينها در درس مرحوم آقاي داماد حضور داشتند.

ما تقريباً سيزده سال درس ايشان شرکت کرديم، سيزدهين سال بود که ايشان رحلت کردند. هفت سال درس را شبانهروز يعني شبانهروز صفحه به صفحه يعني صفحه به صفحه اين عصر چهارشنبه که ميشد، شب پنجشنبه ما اين جزوه را خدمت ايشان ميداديم بعد شب يکشنبه عصر شنبه ميرفتم و تحويل ميگرفتم. در طي اين هفت سال تقريبي نگفت که من خسته شدم از اين کارها. از آن قبيل نبود که مثلاً ما يک جزوهاي بنويسيم به ايشان بدهيم ، اين سه چهار صفحه را سه چهار جايش را ببيند! در طي اين هفت سال سطر به سطر می­ديدند و نگفتند من خسته شدم بس است و امثال ذلک! شاگردپرورياش هم اينطور بود، درسش هم آنطور بود. فهميدن درسش هم مقدور هر کسي نبود. اين هم درسش هست(که چاپ شده).

ايشان آن روزي که رحلت کردند شب آيت الله آقا سيد علي پسر بزرگشان که خودشان هم الآن از اساتيد هستند ايشان را در عالم رؤيا ديدند - چون همه ما نگران بوديم چه گريهها که نکرديم! يک ضايعهاي بود - ايشان در همان عالم رؤيا از پدر بزرگوارشان سؤال کردند که وضع شما چگونه است؟ ايشان فرمودند به اينکه دو چيز مرا نجات داد، آقا سيدعلي آقا ميفرمودند به اينکه من سؤال کردم آن دو چيز چيست؟ گفت علاقه به زينب کبري و قبه بيضاء. اين دو چيز مرا نجات داد.

اولي که زينب کبري است که بله، مسئله براي ما روشن بود، اما نميدانستيم قبه بيضاء کجاست؟! بعد وقتي که روز شد و تحقيق کرديم، ديديم که قبه مطهر حضرت امير قبل از اينکه طلاکاري بشود با نقره سفيد بود و قبه وجود مبارک حضرت امير معروف بود به قبه بيضاء «يا صاحب القبة البيضاء في النجفي»[2] آن روز طلا نبود بعدها کمکم مطلّا شد. قبه بيضاء قبه بيضاء برای حضرت امير بود. گفت اين دو چيز مرا نجات داد، علاقه به زينب کبري و صاحب قبه بيضاء که حشر همه اينها با اولياي الهي باشد.

اين زينب کبري در جريان حضرت علي اکبر يک کار عجيبي کرد! مستحضريد که دو تا پسرش قبلاً رفتند شربت شهادت نوشيدند. بعد از اينکه خبر شهادت اين دو تا پسر به حضرت زينب کبري رسيد حضرت از خيمه بيرون نيامد، اما جريان حضرت علي اکبر را که شنيد زينب کبري از خيمه بيرون آمد «وا اخيا و اخيا، واخيا و اخيا»! به طرف ميدان رفت کنار بدن مطهر، وجود مبارک سيد الشهداء از خواهرش تقدير کرد تجليل کرد، فرمود خواهرم، فهميدم براي چه بيرون آمدي، اين همه شهداء بودند، دو تا بچهات شهيد شدند، براي هيچ کدام بيرون نيامدي، احسنت خواهر، تو آمدي که حواسم را متوجه خودت کني که من در کنار نعش علي متأثر نشوم تو براي اين آمدي، من به پاس قدرداني اين عاطفهات را حرمت مينهم خودم اين نعش را به خيمه نميآورم «يا بنيهاشم احملوا نعش اخيکم» من به احترام اين عاطفه تو خودم نعش را به خيمه نميآورم چون ساير نعشها را خود سيد الشهداء به خيمه ميآورد گفت: به احترام اين عاطفه تو، تو آمدي که آن پدري و پسري که بين من و علي است مرا متأثر نکند من خودم اين نعش را به خيمه نميآورم «يا فتيان بني هاشم احملوا نعش اخيکم الي الفسطاط».

«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين».

در بحث­های روزهاي چهارشنبه که مربوط به نهج البلاغه است، در کلمات حکيمانه و قصار نهج البلاغه به کلمه 131 رسيديم. در اين کلمه 131 وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) «وَ قَالَ ع وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلًا يَذُمُّ الدُّنْيَا» ديد يک کسي دارد دنيا را مذمت ميکند حضرت فرمود: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا- [الْمُنْخَدِعُ‏] الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا»  اي کسي که خودت فريفته دنيايي، مغرور به رهآوردهاي باطل دنيايي، من دنيا را شرح بدهم تا متوجه شوی که دنيا استحقاق مذمت ندارد، بلکه دنيا زدهها هستند که مذموم هستند وگرنه دنيا مخلوق ذات اقدس الهي است. من خبر بدهم که دنيا چيست تا شما بفهميد که «أَ [تَفْتَتِنُ‏] تَغْتَرُّ [بِهَا] بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا» خودت فريب دنيا را ميخوري بعد دنيا را مذمت ميکني؟ «أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ» آيا او جُرم کرده يا تو بر دنيا جُرم کردي؟ دنيا هر حقيقتي دارد راست و صريح اعلام ميکند چيزي را کتمان نميکند، تويي که فريب ميخوري.

حالا من دنيا را تشريح بکنم که کجاي دنيا بد است، چه چيزي را کتمان کرده، چه چيزي را خلاف گفته، چه چيزي را بايد ميگفت و نگفته، چه چيزي را نبايد ميگفت و گفته؟ «مَتَى اسْتَهْوَتْكَ أَمْ مَتَى غَرَّتْكَ» چه زمانی فريب داد، چه زمانی دروغ گفت، چه زمانی خيانت کرد؟ اين از کلمات نوراني حضرت است که بايد إنشاءالله در جلسات بعدي مطرح بشود.

مستحضريد که قرآن کريم به وسيله نهج البلاغه تفسير ميشود. بخش مهم نهج البلاغه در حقيقت تفسير قرآن کريم است. قرآن کريم دنيا را خوب تشريح کرده است که «الدنيا ما هي؟». اين بخش از تفسير، تفسير حقيقت دنيابراي اهل معرفت است که دنيا چيست؟ يک قسمتي از آيات قرآن درباره دنيا، تعبير دنياست نه تفسير دنيا. اين بحث برای دو گروه است:

يک گروه زاهدان هستند که قرآن دنيا را برای آنها تعبير ميکند يعني «ايها الزاهد» عبرت بگير عبرت بگير. تعبير از عبرت است، عبرت يعني عبور کردن از زشتي به خوبي. کسي که فقط تماشاگر يک صحنه است که عبرت نمی­گيرد، به کسي که عبور کرده از تلخي به شيريني و از گناه به اطاعت و از زشتي و پلشتي به زيبايي، ميگويند عبرت گرفت و عبور کرد.

براي عده ديگري هم تعبير براي عبور کردن است؛ يعني به او ميفهماند که تو خواب ديدي! خواب ديدي که فلان مقام را پيدا کردي، روي ميز نشستي امضايت خريدار دارد، اينها را خواب ميبيني، اين خواب تعبير دارد. تعبير يعني عبور کردن از آنچه که ديدي و آنچه که هست. اينکه يوسف(سلام الله عليه) گفت: در منام ﴿إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا﴾[3] که براي من سجده ميکردند؛ وجود مبارک خليل حق تعبير کرد عبور کرد از يازده ستاره به يازده برادر.

تعبير خواب اين است که آنچه را که انسان ميبيند اگر متن جريان باشد مثل ﴿إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾[4] اين تعبير نميخواهد، خود صحنه را خواب ديد و عمل می­کند، اما رؤياهايي که انسان در خواب ميبيند اين از واقعيت فاصله دارد، حالا يا اصلاً ساخته خود خيال است که تعبير ندارد، «اضغاث احلام» است، اين را خود نفس خود وهم خود خيال ساخت، اين کجا عبور بکند؟ اين دستساخته خود خيال است، اين تعبيري ندارد و «اضغاث احلام» است. يک وقت است که اين شخص حقيقتي را در عالم مثال ميبيند. چون آن حقيقت را ميبيند و در دنيا عادت کرده است از مطلبي به مطلبي، از مطلبي به مطلبي، اين ذهن او و نفس فعال و خاطره و وهم و خيال او، آن صورت اولي را که ديد از آنجا عبور ميکند به شبيهش، بعد به مَثيلش، بعد گاهي به ضدّش، گاهي به امثالش، بعد صبح که پا ميشود آخرين صورت يادش است. آن معبِّر هنرمند تواناي روانشناس کسي است که بفهمد در آن عالم سير کند، روابط آنها را بداند خصوصيت نفساني اين شخص را بداند، اول خودش عبور بکند از اين صورت اخيري به صورت قبل آخر و قبل آخر و قبل آخر تا به اوّلي برسد، بعد دهن باز کند تعبير بکند بگويد تو از آنجا عبور کردي عبور کردي عبور کردي يک چنين واقعهاي اتفاق مي‌افتد. اين تعبير رؤياي صحيح است.

آن معبِّر کسي است که روانشناس باشد اولاً، واقعشناس باشد ثانياً، هماهنگ کند ثالثاً؛ تا بگويد اين صورت اخيري که الآن يادت هست اين منزل پنجمي است که تو در عالم رؤيا عبور کردي، چهارمياش آن است سومياش آن است دومياش آن است اولياش اين است؛ آنچه ديدي اين اولي است و اين هم واقع ميشود. اگر معبِّر بتواند بفهمد هم واقعشناس باشد هم روانشناس باشد هم بتواند از آخر به اول عبور بکند تعبير صحيحي خواهد بود، تعبير رؤيايي است، اين را ميگويند معبِّر. قرآن کريم بخشي از آياتش تعبير رؤيا است، چون «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[5] خيليها خواب ميبينند که امضايشان خريدار دارد. يا خواب ميبينند که عُظمَي هستند و اعظم هستند و از اين بازيها، اين خواب است؛ وقتي که معبِّر الهي يعني قرآن کريم سخن ميگويد عبور ميدهد. پس قرآن براي بعضيها تعبير به معناي دوم است، براي برخيها تعبير به معني اول است، براي بعضیهاي تفسير است. اين کار قرآن است هيچ کس کنار قرآن نرفت مگر اينکه اگر بخواهد از قرآن استفاده کند محققانه برگشت. اين سه فصل.

فصل چهارم اين است که بعضي دين دارند اما دينشان را انبياء و اولياء از طرف خدا تدوين نکردند، هوس و علاقه و بازي آنها تدوين کرده که يا «دنانيرهم دينهم»[6] جاسوسي بکنن براي اين و آن يا ﴿دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا﴾ است ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾[7] تمام کارهايش اين است که اينطور بازي بکند آنطور بازي بکند الآن هم که دوران کهنسالي و دوران مرگش است قاهقاه ميخندد که ما آن وقت اينطور بازي ميکرديم اين قدر ميخورديم! وقتي جلسات خصوصي اين سالمندان را شما ميبينيد حرف نزنيد و بشنويد که چه دارند ميگويند، ميگويند اين قدر ميخورديم و اين قدر بازي ميکرديم و اين قدر ميخنديديم همين! ﴿دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا﴾. برای يک عده دارد «دنانيرهم دينهم» که برای  همين جاسوسها و اختلاسيها و امثال ذلک است، اما اينهايي که ﴿ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا﴾[8] هم همينطور هستند، دينشان بازي کردن است.

گروه پنجم يا ششم کساني هستند که فرمودند براي اينها عزت و جلال و شکوه است «في الدنيا و الآخرة» درباره حضرت مسيح و درباره حضرت موسي در قرآن کريم دارد که براي اينها جلال و شکوه است «في الدنيا و الآخرة».

بخش بعدي قرآن کريم به همه ما ميفرمايد که حواستان جمع باشد دنيا از آن جهت که دنياست براي کسي ميوه نميدهد مگر اينکه خودتان درخت بکاريد و بوستان بپرورانيد. به وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود مبادا خوشحال بشويد ﴿زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[9] زهر و زهره، شکوفه است. در اين کتاب زهر الربيع مرحوم جزايري، زهر اسم جنس است زهره مثل تمر و تمره، زهره يعني يک شکوفه زهر يعني شکوفه مثل تمر و تمره، اين کتاب معروف به زهر الربيع است يعني شکوفه بهار.

در قرآن کريم فرمود حواستان جمع باشد درخت دنيا براي هيچ کس ميوه نميدهد فقط شکوفه دارد  «از آن سرد آمد اين کاخ دلآويز - که چون جا گرم کردي گويدت خيز»[10]. نميدانم شما به اين منطقههاي ييلاقي در لاريجان و اينها سفر کرديد يا نه! در اين منطقههاي دامنه البرز که غالباً برفگير است اصلاً درخت سبز نميشود. درختهاي جنگلي هم که گاهي سبز ميکنند اگر يک بلوط جنگلي بخواهد يک کمي ميوه بدهد زمستان زودرس در راه است و ميوه­اش را ميزند. اصلاً درختها دامنه البرز ميوه نميدهند، فقط شکوفه است؛ لذا فرمود دنيا از آن جهت که دنياست براي هيچ کس ميوه نميدهد؛ اما مردان الهي که يا تفسيرياند يا تعبيرياند يعني عبرتگيراند و امثال ذلک، اينها ميگفتند که دنيا مزرعه آخرت است و جاي خوبي است. در اين بخش وجود حضرت امير فرمود دنيا بدياش چيست؟ کجايش بد است؟ چه چيزي را بايد ميگفت و نگفته؟ هر کاري که بايد ميکرد کرده، هر حرفي که ميبايد ميگفت گفته، تو گوش ندادي، لذا ميشود مزرعه آخرت. از اين مزرعه آخرت مردان زهدورز و زاهدپيش بايد عبور بکنند عبور بکنند عبور بکنند عبرت بگيرند تا به فضائل برسند. براي مجاهدان «في سبيل الله» ﴿يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ اين مجاهدان «في سبيل الله» بهترين تجارت را دارند ميکنند. اينها هم سودآور هستند اينها بورس دارند اينها سنگينترين تجارت را ميکنند. مال و جواني و قدرت و تلاش و کوشش و همه را ميدهند، همه را ميدهند «في سبيل الله» و جاه و جلال ميگيرند ﴿يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ﴾[11].

پس آن زاهدان يا کشاورزان خوبياند که دنيا مزرعه آخرت است، يا مجاهدان خوبياند که ﴿يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ﴾، اينها را قرآن کريم يکي پس از ديگري به صورت دقيق ذکر ميکند؛ اما يک گروهياند که اول تا آخر دنيا هميناند که به فکر بازياند، تا خودشان بازيگر هستند که بازي ميکنند وقتي بازنشست شدند صحنهگردانان بازياند. خدا غريق رحمت کند مرحوم شيخ بهايي را در مورد اين بخش فرمود: برابر آيه سوره مبارکه «حديد» اينها در پنج مرحله زندگي ميکنند ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ﴾[12] همين. همين پنج بخش است. در سوره مبارکه «حديد» فرمود دنيا همين است. دوران کودکي يکطور است نوجواني يکطور است دوره جواني يک طور ديگري است، دوران سالمندي يک طور است دوران پيري هم تکاثر است، اين قدر دارم اين قدر نوه دارم اين قدر اعتبار دارم ﴿ أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ﴾ همين.  اين را ديگران هم گفتند ولي جزء رهآوردهاي مرحوم شيخ بهايي است که دنيا پيش دنيازدهها همين پنج بخش است. الآن هم که مينشيند حرف ميزند ميگويد اين قدر ميخورديم اين قدر ميگفتيم و ... همين! با اينکه الآن سن به هشتاد نود رسيده است ولی با همسالان خودش که مينشيند فقط از خوارک سي چهل سال قبل حرف ميزند اين قدر ميخورديم اين قدر راه ميرفتيم ... همين­هاست.

در سوره مبارکه «انعام» حصر کرده که ﴿مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾[13] بازي بازي است. لعب را  لعب گفتند براي اينکه هيچ مشکلي را حل نميکند. اين لعاب دهن کدام تشنه را سيرآب کرده است؟ فرمود اين لعاب دهن است اين لعب است با آمدن و رفتن، اين دنيا مشکل کسي را حل نميکند ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾.  نسبت به بازيگران تا خودشان قدرت دارند بازي ميکنند، نشد، صحنهگردان بازي ديگراناند همين پنج بخش است: لعب است و لهو است و زينت است و تفاخر است و تکاثر که ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ﴾[14] ناظر به اين است. حالا که به دوران هشتاد نود سالگي رسيد و کاري از او ساخته نيست اين قدر داشتم اين قدر دارم نوه دارم اعتبار دارم، دارم دارم دارم! اين تکاثر است که فقط به تکاثر فخرفروشي ميکند نه به کوثر.

همين دنيا را قرآن کريم تفسير کرده و در مورد حقيقت دنيا فرموده که دنيا يک حقيقتي دارد تبديل ميشود به آخرت. اينطور نيست که دنيا کاملاً نابود بشود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ﴾[15] يعني «يوم تبدل الارض غير الارض و يوم تبدل السموات» همين آسمان است به سبک ديگري در ميآيد همين زمين است به سبک ديگري در ميآيد، همين زمين بايد شهادت بدهد؛ که فلان همسايه ميآمد مسجد فلان همسايه نميآمد مسجد يا شفاعت ميدهد يا شکايت ميکند همين مسجد است، زمين ديگري که ما نداريم؛ منتها ﴿ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ ﴾ در سوره مبارکه «ابراهيم» است ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ﴾ يعني «تبدل السموات به سموات» ديگر. در ذيل اين آيه از وجود مبارک امام سجاد رسيده است که «تبدل الارض الي ارض لم يعص الله عليها»[16] اين روايت نوراني از امام سجاد است، زمين دنيا تبديل ميشود به زميني که روي آن گناه نشده است، حالا آن زمين چيست؟ چگونه تبديل ميشود؟ الله يعلم، ولي در سوره مبارکه «ابرهيم» اين است.

پس بنابراين همين زمين بايد شهادت بدهد همين زمين بايد شکايت بکند، اگر زمين ديگري باشد که خبر ندارد ما چکار کرديم؟! پس آن گروه اولاند که قرآن کريم براي آنها تفسير کرده است. زمين افتخار ميکند به وجود عالمان و متعبدان و زاهدان و مجاهداني که روي آن راه ميروند. ميگويند زميني که قبر قرار گرفت ميگويد من افتخار ميکنم به آن وقتي که تو روي من راه ميرفتي، الآن هم که به درون من آمدي من نهايت ادب را رعايت می­کنم. همين زمين است که حرف ميزند.

پس بنابراين اين زمين حرف ميزند آسمان حرف ميزند منتها به ما گفتند که حواستان باشد اگر شمس و قمر را هم به دست شما بدهند زينت شما نيست ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[17] حواستان جمع باشد اگر آفتاب را هم به شما دادند آفتاب زينت شما نيست. قمر را به دست شما دادند قمر زينت شما نيست. قمر برای آن نظام سپهري است. زينت انسان تقوا است ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[18] اين تفسير قرآن است نسبت به دنيا. فرمود اگر زمين را ميخواهيد بگوييد ما زمين را با اين درختها و امثال ذلک مزين کرديم. آسمان را ميخواهيد بگوييد با شمس و قمر مزين کرديم. شماها را ميخواهيد بگوييد ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ حواستان جمع باشد. شمس و قمر زينت شما نيست. معادن طلا و نقره زينت شما نيست اين يک سنگ زردي است آن سنگ سفيدی است.

اين بيان نوراني امام (صلوات الله و سلامه عليه) را يک وقتي به عرض شما رسانديم. يکي از شاگردان و اصحاب حضرت در محضر درس حضرت بود حضرت فرمايشاتي فرمودند، ايشان گفت عجب جواهري ما از امروز از شما استفاده کرديم. فرمود همين؟ حيفت نيامد که اينها را به سنگ تشبيه کردي؟ «هل الجوهر الا الحجر»[19] طلا يک سنگ زردي است، چون تجارتها حالا يک معيار تبادل ميخواهد اين سنگ زرد که کمياب است را معيار تبادل قرار دادند فرمود حيفت نيامد اين مطالب بلند ما را به سنگ تشبيه کردي «هل الجوهر الا الحجر» اين امام است، اينها کسانياند که به ما گفتند ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾.

اگر زينتهاي ديگري ميخواهيد ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ﴾[20] اما زينت انسان از آن جهت که انسان است در رکوع و سجود است.

بنابراين اين کلمه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) به منزله تفسير چند بخش قرآن کريم است و قرآن کريم در چند بخش مسئله دنيا را بيان کرد: التفسير، التعبير به يک معنا، التعبير به معناي دوم، تا پنج شش وجه. تا چه کسي بخواهد دنياشناس باشد و چهطور بخواهد در دنيا زندگي کند که اميدواريم همه شما و همه حوزويان و همه بزرگان در حقيقت، خودتان مفسر قرآن کريم باشيد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . شادروان خوشدل تهرانی.

[2] . الذريعة الی تصانيف الشيعة، ج26، ص93.

[3] . سوره يوسف، آيه4.

[4] . سوره صافات، آيه102.

[5]. مجموعة ورام، ج‏1، ص150؛ مرآة العقول، ج8، ص293.

[6]. بحارالانوار، ج22، ص453.

[7]. سوره حديد، آيه20.

[8]. سوره اعراف، آيه51.

[9] . سوره طه، آيه131.

[10] . خمسه نظامی، خسرو وشيرين، بخش 29.

[11] . سوره نساء، آيه74.

[12] . سوره حديد، آيه20.

[13] . سوره انعام، آيه32.

[14] . سوره تکاثر، آيه1.

[15] . سوره ابراهيم، آيه48.

[16] . ر.ک: التفسير القمی، ج1، ص233. «ارض لم تکسب عليها الذنوب»

[17] . سوره صافات، آيه6.

[18] . سوره اعراف، آيه31.

[19] . مستدرک عوالم العلوم و المعارف، ج20، ص100 ؛ سفينة البحار، ج5، ص71.

[20] . سوره آل عمران، آيه14.

نظرات