جلسه درس اخلاق مورخه 23شهریور (شرح نهج البلاغه، حکمت 113)

جلسه درس اخلاق مورخه 23شهریور (شرح نهج البلاغه، حکمت 113)

[ آیت الله جوادی آملی ]
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

کلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به عنوان کلمات حکيمانه يا کلمات قصار محور بحث بود. حکمت صد و سيزدهم چند جمله نوراني است که بخشي از اژنها قبلاً بحث شد. ترجمه کوتاه اينها ذکر ميشود، بعد به خواست خدا توضيح لازم ارائه ميشود.

طبق اين بيان، حضرت فرمود: «لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ» گرچه عقل عائدي دارد و مال هم قوام يک مملکت است اقتصاد مملکت به اوست ولي فائده و عائده عقل بيش از مال است، زيرا با عقل ميشود مال را تهيه کرد ولي با مال نميشود عقل را بدست آورد و هيچ موجود فائدهمندي مثل عقل نيست «لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ»؛ تنهايي باعث وحشت است ولي يک وقتي کسي در بين جمع هست اما تنهاست، زيرا خودبرتربيني باعث ميشود که او را تنها بگذارند، چون خود را برتر ميبيند با آنها همکاري نميکند با آنها مشورت نميکند از فکر آنها کمک نميگيرد از عمل آنها بهره نميبرد اين عذر باعث تنهايي است و از هر تنهايي هم بدتر است.

عقل هم گاهي علمي محض است که ممکن است در حل مسائل علمي نافع باشد؛ اما عقل اجتماعي، سياسي و اداره خانواده، اداره جامعه و اداره مملکت، آن عقل تدبيري است آن عقل عملي است که حکمت عملي را اجرا ميکند. گرچه حکمت عملي را عقل نظري ميفهمد - هر جا علم است به وسيله عقل نظري است - اما إعمال آن علم و تدبير عملي براي تدبير علمي به عهده عقل عملي است.

فرمود: «وَ لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ وَ لَا كَرَمَ كَالتَّقْوَى»؛ انسان بايد کريمانه زندگي کند اولين آيهاي که ذات اقدس الهي نازل کرده است در سوره مبارکه «علق» همان درس کرامت دادن است، فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾[1] قبلاً هم بحث شد که وقتي گفتند معلم اکرم تدريس ميکند يعني درس کرامت ميدهد اگر گفتند فقيه تدريس ميکند يعني درس فقه ميدهد رياضيدان تدريس ميکند يعني درس رياضي ميدهد فيلسوف تدريس ميکند يعني درس فلسفه ميدهد، اگر اکرم تدريس ميکند يعني درس کرامت ميدهد. اولين درسي که ذات اقدس الهي به جوامع بشري داد همان درس کرامت است ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ و کرامت هم در تقوا است. تقوا آن است که انسان روح بلندي داشته باشد، نه به سراغ بدي برود و نه اجازه بدهد که بدي به سراغ او بيايد. برخيها اهل بازياند برخيها اهل بازي نيستند ولي ميشود آنها را به بازي گرفت. در آيه مبارکه ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[2] آنجا بحث شد که مردان الهي نه اهل بازياند نه ميشود با دسائس و حيل آنها را بازي داد، لذا تقوا باعث کرامت خواهد بود.

«وَ لَا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلُقِ»؛ همانطوري که عُجب باعث تنهايي است، حُسن خلق باعث آن است که انسان هميشه باهمه است، هميشه با ديگري است، چون خيرخواه ديگران است، يک؛ نصايح ديگران را ميپذيرد، دو؛ و اگر در بين ديگرها خلافي هست سعي ميکند به وقاء تبديل بکند، سه؛ او همواره با ديگران به سر ميبرد.

«وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ»؛ قبلاً هم بحث شد به اينکه در ارثِ مال شرطش مرگ مورث است، در ارث علم و ادب شرطش مرگ وارث است. در مال تا مورث نميرد، مال به ورثه نميرسد. در ارث فضائل تا وارث از هوس و از خودخواهي نميرد «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»[3] اين ارث نميبرد. اگر گفتند: «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[4] آن عالمي از پيامبر ارث ميبرد که خودخواهي را قبلاً قرباني کرده باشد. نفسپرستي را از بين برده باشد. غرض آن است که در ارث معرفت تا وارث نميرد چيزي به او نميرسد و در ارث مال تا مورث نميرد چيزي به او نميرسد.

«وَ لَا قَائِدَ كَالتَّوْفِيقِ»؛ يک وقت رهبري علمي است يک وقت رهبري عملي است. رهبري عملي آن کِشش است يک وقت است که انسان يک مطلبي را ميداند که فلان چيز خوب است يک وقتي ميبيند نه، يک گرايشي پيدا ميکند اين گرايش به منزله رهبر است راهنماست عنان او را گرفته دارد ميبرد. اين توفيق است. توفيق آن است که کار مطابق و وقف با هدف باشد. کار مطابق با کمال باشد کار وفق با مقصد نهايي باشد و مانند آن. اين را توفيق ميگويند.

«وَ لَا تِجَارَةَ كَالْعَمَلِ الصَّالِحِ»؛ اينکه در آيه فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم﴾[5] آن عمل صالح است. علم صائب تجارت است عمل صالح تجارت است اين گروه کسانياند که ﴿رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[6] اما يک عدهاي ديگر هستند که نه آن علم صائب را دارند نه اگر هم داشته باشند توفيق عمل صالح را پيدا ميکنند لذا ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾ دامنگير آنها خواهد بود.

«وَ لَا [زَرْعَ‏] رِبْحَ كَالثَّوَابِ»؛ انسان ميگويد من بهره بردم. بهره يک وقت بهره مالي است که اين زودگذر است و لذائذ مادي را به همراه دارد؛ اما موفقيتهاي معنوي و کمالات الهي را در بر ندارد. آن سودي که کمالات الهي را به همراه دارد ثواب است يعني کاري که مطابق با مقصد باشد. کاري که مطابق با مقصد و هدف نباشد آن ثواب نيست.

«وَ لَا وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ»؛ يک وقت است که انسان از حرام قطعي پرهيز ميکند اين يک مرحله است يک وقت است که نه، از حرام قطعي نيست ولي يا اين کار شبههناک است، يا آن غذا شبههناک است. اين شبههناک در جايي است که انسان بايداحتياط کند. احتياط کردن يعني دور دين را حائط و ديوار بکشد. ميگويد فلان شخص انسان محتاطي است يعني دور دين خودش را ديوار کشيد، که اگر بخواهد برود حساب شده است و اگر بيگانه بخواهد به او تعدي کند، چون ديوار است توان آن را ندارد.

بنابراين اين بيان نوراني که حضرت امير به کميل فرمود: «تَأْخُذَ الْحَائِطَةَ لِدِينِك‏»[7] يعني دور دين خودت حائط و ديوار رسم کن. اگر دور دين خودت ديوار کشيدي بيگانه نميتواند وارد بشود. يک کسي باغي دارد اين درختهاي فراواني دارد ميوهاي دارد، اگر دورش ديوار نکشد، هر بيگانهاي از ميوه اين درخت استفاده ميکند. کسي علمي دارد عقلي دارد کمالي دارد مالي دارد بايد دورش را ديوار بکشد. اين را احتياط ميگويند. فلان شخص آدم محتاطي است يعني دور دين خودش حائط بکشد. حائط يعني ديوار[8]، باغ را که ميگويند حائط، چون ديوار دارد. اينجا هم فرمود احتياط کردن اين است و در مورد چيزي که مشتبه است که حق است يا باطل! حلال است يا حرام! زشت است يا زيبا! آدم احتياط کند پرهيز کند.

«وَ لَا زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ»؛ يک وقت است انسان از چيزهايي که طبع او مائل نيست بيرغبت است يک وقت است که نه، معيار بيرغبتي او حرام و حلال بودن است، اگر چيزي حرام باشد او رغبت ندارد اين يک زهد خوبي است زهد کاملي است.

«وَ لَا عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ»؛ يک وقت است که انسان عالم است از جاي ديگر ياد گرفته مثل کسي است که استخر تهيه کرده از جاهاي ديگر به  استخر منزل خودش آب ميآورد، اين خيلي هنر نيست و کمال نيست. يک وقت است که نه، تلاش و کوشش کرده از درون منزل خودش يک چشمهاي جوشانده است. اين چشمه جوشان است دستنخورده است در اختيار خود اوست، اين را تفکر ميگويند. اگر کسي مقلدانه چيزي را ياد بگيرد آن علم هست خوب هست ولي اين علم مثل تفکر نيست که انسان فکر کند از مجهولي به معلوم برسد و آن معلوم براي او مجهولي را معلوم بکند، اين ميشود تفکر، اين ميشود چشمه که بيان نوراني حضرت امير اين است که «كُونُوا يَنَابِيعَ الْعِلْم»[9]، يک سلسله دستوراتي را حضرت دارد که شما دانشمند بشويد، يک سلسله دستورهاي آن حضرت اين است که دانشمند استخري نباشيد، دانشمند چشمهاي باشيد که از درون خود شما بجوشد «كُونُوا يَنَابِيعَ الْعِلْم». يک تعبيري حضرت دارد که «كُونُوا أَوْعِيَةَ الْعِلْمِ»[10] ظرف دانش و وعاء علم باشيد. انسان ميتواند که مثل استخر باشد يا مثل چشمه باشد.

در بيان ديگر فرمود به اينکه اينکه ظرف علم باشيد. مهم آن است که اين مظروف از درون همين ظرف بجوشد؛ يعني علم در همين جان ميجوشد. خودتان چشمه باشيد «كُونُوا يَنَابِيعَ الْعِلْم»، که ينبوع يعني چشمه[11].

«وَ لَا عِبَادَةَ كَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ»؛ يک وقت است که انسان به مستحبات زياد ميپردازد ولي فريضهها و واجبهاي خود را خيلي رعايت نميکند. بعضي از امور است که خيلي واجب است و ترک آنها محرّم است خيلي به سراغ آنها نميرود، اما به مستحبات زياد ميپردازد ميفرمايد هيچ عبادتي به اندازه انجام واجبات نيست. واجب که انجام شد تکليف عمل ميشود حالا ولو انسان از بعضي از مستحبات بماند.

«وَ لَا إِيمَانَ كَالْحَيَاءِ وَ الصَّبْرِ»؛ اگر کسي خدا را بشناسد حياء دارد که به غير خدا تکيه کند، يک؛ و در برابر دستورهاي الهي کاملاً صابر و بردبار است، اين دو. بردبار يعني اين باري را که دين به عهده او گذاشت اين را به مقصد ميرساند. چنين آدمي را ميگويند بردبار؛ يعني اين بار اوست وظيفه اوست اين تکليف اوست بايد اين را به مقصد برساند و ميرساند. انسان بردبار وظيفهشناس است.

«وَ لَا حَسَبَ كَالتَّوَاضُعِ»؛ يک وقت است که انسان شناسنامهاي افتخار ميکند يک وقت است که نه، فرزند کمالات خودش است. اين احترام متقابل و پرهيز از تفکر و نجات از غرور و خودخواهي، رهايي از بلندپروازي بيجا اينها نعمت خوبي است. اينها حسب انسان است شناسنامه انسان است نسب انسان است.

«وَ لَا شَرَفَ كَالْعِلْمِ»؛ همانطوري که هيچ علمي مثل تفکر نيست هيچ شرفي هم همانند علم نيست يک وقت است که يک کسی شناسنامهاي شريف است پسر کسي است برادر کسي است يک شرافت اضافه اعتباري دارد، ولي اين شرف حقيقي نيست شرف حقيقي در سايه دانش است.

«وَ لَا عِزَّ كَالْحِلْمِ»؛ انسان بردبار عزيز است. عزيز نفوذناپذير است. اين زميني که کلنگ در او اثر نميکند ميگويند «ارض عزاز» نفوذناپذير است[12]. هر انساني که رشوه دادن يا تهديد کردن يا وعدههاي ديگر دادن در او اثر نميکند که او از حق بگذرد يا باطلي را امضاء کند اين ميشود عزيز. آن زميني که کلنگ در او اثر نميکند محکم است ميگويند «ارض عزاز». انساني که با يک مقدار رشوه يا يک مقدار تهديد يا يک مقدار وعده ديگر، زود تسليم ميشود اين ذليل است فرومايه است تسليمپذير است عزيز نيست. فرمود عزت در سايه حلم و بردباري است که انسان حليم را زود نميشود عصباني کرد. زود نميشود از جا درآورد.

«وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَة»؛ مضاهره يعني پشتيبانداري کردن. ظهير يعني پشتيبان. ظهر يعني پشت. اينکه ميگويند تظاهرات کردند، يعني افراد پشتيبان يکديگر شدند جمعاً پشتيبان يک مقصد هستند. اين را ميگويند ظهير است. ظهير از ظهر است، نه از ظهور. ظهر يعني پشت. ظهير يعني پشتيبان. مظاهره و تظاهرات يعني پشتيباني کردن، پشتيبان يکديگر شدن، پشتيبان نظام شدن[13]. فرمود انسان اگر تنها باشد نميتواند بار سنگين جامعه را ببرد، ولي پشتيبان داشته باشد پشتگرمي داشته باشد اين قدرت را دارد. فرمود: «وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَة»؛ اگر کاري را ميخواهد انجام بدهند با مشورت باشد همفکري باشد، اين مظاهره است. ديگران که رأي خود را در اختيار او قرار ميدهند پشتيبان او هستند آنها ظهير اين خواهند بود در جمع مظاهر يکديگرند. فرمود هيچ مظاهرهاي و پشتيبانياي بالاتر از مشورت نيست.

اينها اجمال مطلب بود. در جلسه قبل به عرضتان رسيد که بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اصل بيانش در هر فراز و فرودي مثل قرآن کريم است. قرآن از سه منهج سخن ميگويد: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾،[14] اين سه وجه بود که بحثش در جلسه قبل گذشت. اما آنچه در اين نوبت مطرح است اين است که فرمايشات حضرت امير مثل قرآن است از اين جهت که قرآن کريم يک سلسله سوّري دارد که در مکه نازل شد، يک سلسله سوري دارد که در  مدينه نازل شد. آن سورههايي که در مکه نازل شدند مناسب با مسائل مورد نياز مکه بود، آن سورههايي که در مدينه نازل شد مسائل و احکامي بود که مناسب با مدينه بود. در مدينه حکومت تشکيل شد، نظام تشکيل شد، نظام اداري شد، نظام سياسي شد نظام نظامي شد نظام اجتماعي شد نظام اخلاقي شد؛ لذا آيات سور مدني متنوع است.

وجود مبارک حضرت امير قبل از اينکه به حکومت برسد يک سلسله بيانات نوراني و جامع داشت نظير سوّر مکي که يک سلسله براهين توحيدي و معرفتي راجع به معاد راجع به جهانبيني و جهانداري و جهانآرايي و وحي و نبوت و مانند آن بود، اما جزئياتش مثل روزه گرفتن، جزئيات نماز خواندن، احکام نماز و مانند آن در مدينه آمده است. زکات و امثال ذلک در مدينه آمده است. بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم همينطور است قبل از اينکه به حکومت برسند يک سلسله مسائل توحيدي اخلاقي انساني و مانند آن را ذکر ميکنند. آن بياناتي که بعد از رسيدن به حکومت و اداره مملکت و امثال ذلک بود، احکام زکات چگونه است احکام جهاد چگونه است؟ احکام نماز جمعه چگونه است؟ احکام نماز جماعت چگونه است؟ اينها بود و يک سلسله مسائل ريز اخلاقي که محل ابتلاء بود.

وقتي حکومت ديني شد و قدرتي پيدا شد کساني که خودشان را به دين ميرسانند نزديک ميکنند تا بهرهاي ببرند يا آسيبي نبينند اينها کم نيستند. غالب نقدهاي ادبي از شعراء بزرگ چه در نظم و چه در نثر ، برای آن وقتي است که حکومت، حکومتي است که صبغه ديني داشته باشد. هر جا در زمان و زميني دين مورد حکومت بود و مورد احترام بود عدهاي خودشان را منافقانه به دين نزديک ميکنند. در اين زمينه شعراء نفاقشناسي ميکنند خطر نفاق را هم بازرسي ميکنند، هم به منافقيني که سعي ميکنند از راه نفاق خودشان را به مرکز قدرت نزديک بکنند هشدار ميدهند هم به مراکز قدرت اطلاع ميدهند که يک عدهاي منافقانه پيشانی را علامت سجده ميگذارند يا کارهاي ديگر انجام ميدهند که شما آنها را مؤمن تلقي بکنيد.

اين بحثها مربوط به زماني بود که دين بخواهد حکومت کند. در هر عصر و مصري که دين محترم بود و حکومت ميکند و مانند آن، عدهاي هستند که خود را از راه تظاهر به عبادت، از راه تظاهر به روزهگرفتن و نماز خواندن زائد و امثال ذلک به دين نزديک ميکنند. در چنين مقطعي، وجود مبارک حضرت امير فرمود به اينکه مواظب باشيد که نفاق راه پيدا نکند.

غرض اين است که بيانات نوراني حضرت امير قبل از اينکه به حکومت برسد با بيانات نوراني حضرت امير بعد از اينکه به حکومت رسيد، اين تفاوت را دارد مثل آيات و سور مکي و آيات و سور مدني. پس دو اصل است يک اصلي که حضرت امير چگونه حرف ميزند؟ اين گفته شد به اينکه مثل قرآن است ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾. يک وقت است که به چند صورت مختلف حرف ميزند تفاوت تاريخي حرف زدن چيست؟ اين نظير تفاوت سورههاي مکي و مدني است. وجود مبارک حضرت امير قبل از حکومت بيانات خاصي داشتند بعد از حکومت که مبتلا شدند به نفاق يک عدهاي، کم­کاري يک عدهاي، بدکاري يک عده ديگري و چارهانديشي بيجاي يک عده ديگري، يک بيانات ديگري داشتند که اميدواريم ذات اقدس الهي جامعه انساني و اسلامي را موفق بدارد که معارف ديني عموماً، بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) خصوصاً را خوب درک کنيم و خوب عمل بکنيم و خوب منتشر بکنيم.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1] . سوره علق، آيه3 و 4.

[2]. سوره نور، آيه37.

[3]. الوافي، ج۴، ص۴۱۱؛ بحار الانوار، ج69, ص59.

[4]. الكافي، ج‏1، ص32.

[5]. سوره صف، آيه10.

[6]. سوره بقره، آيه16.

[7]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج2، ص259.

[8]. لسان العرب، ج7، ص279.

[9]. تمام نهج البلاغه، ج6، ص54.

[10]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص303.

[11] . العين، ج2، ص160.

[12]. لسان العرب، ج5، ص376و377.

[13]. لسان العرب، ج4، ص525.

[14]. سوره نحل، آيه125.


​​​​​​​

نظرات