پسر مرجانه، تو امیری مثلا کاملا معلومه، ترسیدی علناً پسر مرجانه، فاتح شام منم کمتر یاوه بگو، تو اسیری یا من نیاز به معرفی نیست، ولی معرفی میکنم زینبم دختر مرتضی علی، معرفی میکنم پدرم بود که خورد از قدمش کعبه شکافت تیغ خود را وسط معرکهها کرد غلاف منبری که تو بر آن تکیه زدی جای تو نیست تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف حیدر حیدر...