
به زخم تنت روی ریگ بیابان به اشک دل و سوز و آه یتیمان خدایا از این غم چه چاره کنم؟! حسینجان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقهی خاتم حسینجانم ای حسینجان خداحافظ ای برادر زینب به خون غلتان در برابر زینب خداحافظ ای حسینجان ... تُو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد، حسین پیر شد سرو بریدن ولی دیر شد لااقل صیدتو رُو به قبله کن شمر حوصله کن، شمر حوصله کن ... خدایی نامرده اونی که با نیزه آقا راه گلوتو صد کرده یا اونی که پیش زینب جسم تو رو لگد کرده خدایی نامرده یکی عصا میزد یکی به روی صورت آقا با کف پا میزد ... میزنه سنان جدا شمر جدا وامحمّدا، وامحمّدا برسه اگه صدایی به صدا وامحمّدا، وامحمّدا ... غریب گیر آوردنت با نیزه زد تُو دهنت ... سری به نیزه بلند است در برابر زینب ... یهو دویدم، جیغ کشیدم سرتو از پهلو روی نیزه دیدم ... مرهم واسه چشم ترم میخوام حال دلم بده، حرم میخوام حال دلم خیلی بده جا موندم از قافله بازم کربوبلای تو شده تُو این روزا راز و نیازم رحمی به چشمای تر من کن فکری به حال مادر من کن رحمی بکن به چشمای زارم۲ خیلی بدم امّا دوست دارم همه شدن زائر تو به غیر من که روسیاهم از دوری حرم ببین لبریز اشک و سوز و آهم جان رقیّهت بطلب ... اومدم زیارتت با گریه، با زاری تو هنوزم وسط بازاری خیلی روضهی نگفته داری وای صورت زائرت اینجا خیس بارونه در و دیوار حرم میخونه دختر شاه کجا، ویرونه؟! وای سلام خانوم شرمندهتم تُو روضههات نمردم ولی برات همیشه غصّه خوردم ... اونهمه روضه رو فراموش کردن به حرف زجر و حرمله گوش کردن چراغای گنبدو خاموش کردن ... هرچه او بیشتر نفس میزد بیشتر میزدند زینب را تیغها مانده بود در گودال با سپر میزدند زینب را یک نفر مانده بود در گودال صد نفر میزدند زینب را ... سلام آقا که الان روبروتونم من اینجام و زیارتنامه میخونم حسینجانم بذار سایهت همیشه رُو سرم باشه قرار ما شب جمعه حرم باشه حسینجانم حسینجانم... ابوفاضل...