
رندان تشنه لب را ابی نمیدهد کس گویا ولی شناسان رفتن از این ولایت رحم کن بر دلم که مسکین است شاد کن جان من که غمگین است روز اول که دیدمت کفتم انکه روزم سیه کند این است گه نوازی و گه بیازاری اخر ای دوست این چه ایین است نکشد کس کمان عشق با زور عشق شاه همه سلاطین است