
دستای عمو ابالفضل، سقاخونهی رقیه گاهی پرچمو گذاشتن، روی شونهی رقیه سیده عالمه، نوهی فاطمه این بزرگی فقط، تو بنی هاشمه تو همون سن کم، عقل چل ساله داشت با چهل سالهها، دم به دم ناله داشت و صلی اللهُ یا اباعبدالله میگفت الا باالله، ابا عبدالله به هر قیمت این ذکرو گفتن یعنی زده تو میدون با اباعبدالله یا رقیه یا رقیه... جانم نازنین رقیه، اسم دلنشین رقیه کربلا اسمتو بردیم، صبح اربعین رقیه روح و ریحان بگو، دم طوفان بگو ابوفاضل میگه، یه عموجان بگو گفتی عمم الان، وقت اعجازشه خطبه خوندی یه کم، نفسش تازه شه چهل منزل، الله اکبر محشر چهل منزل، یادآوری شد خیبر چهل منزل، همرزم خانوم زینب به وقت غوغای بناتُ الحیدر یا زینب