در رگ رگش نشانه خون کریم بود

در رگ رگش نشانه خون کریم بود

[ علی اکبر زادفرج ]
در رگ‌رگش نشانه‌ی خون كریم بود 
او وارث كمال پدر از قدیم بود 

دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود 
این كودك شهید، كه گفته یتیم بود؟ 

وقتی حسین سایه‌ی بالای سر شود 
كو آن دل یتیم كه تنگِ پدر شود 

در لحظه‌های پُر تپش نوجوانی‌اش 
با آن دل كبوتری و آسمانی‌اش 

با حكم عمه، عمه‌ی قامت كمانی‌اش 
بر تل زینبیه بُود دیدبانی‌اش 

ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﻋﻤﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳت  
ﺩﻭﺭ ﻋﻤﻮ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ 

دارد به سمت قتلگاه سرازیر می‌شود 
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می‌شود

كم كم خمیده می‌شود و پیر می‌شود 
یك آن تعلّلی بكند دیر می‌شود

در موج خون حقیقت دریا نشسته است 
دورش تمام نیزه و تیر شكسته است

دستش بُرید و گفت كه ای وای مادرم 
در خون تپید و گفت که ای وای مادرم 

رنگش پرید و گفت كه ای وای مادرم
در خون تپید و گفت که ای وای مادرم

وقتی كه ضربه آمد و به استخوان نشست 
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شكست
**
ایستادم به روی پنجه‌ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد 

**
آه زینب تو ندیدی به خدا من دیدم 
مادر خورد به دیوار ولی با سر

نظرات