خادمت بابام مادرم کنیزه

خادمت بابام مادرم کنیزه

[ امیر برومند ]
خادمت بابام مادرم کنیزه
می‌دونی خاطرت برام عزیزه
ای سه‌ساله خانم می‌بینی اشکام 
تا قیامت تو روضه‌هات می‌ریزه

سلطنتش تامه رقیه
قابل اکرامه رقیه 
می‌رسه روزیِ جهان از 
سفره‌ی اطعامِ رقیه 

عشقُنا رقیه، رحمتُنا رقیه 
دل ارباب میره تا میگی بابا رقیه 
دلربا رقیه، صلّی علی رقیه 
بانیِ سفرهای کرب‌و‌بلا رقیه 

یا رقیه، یا رقیه...

مشکلاتم با نیم‌نگات ردیفه 
هر کسی شد کَلب شما شریفه
چادر مشکیِ تو شد نمادِ
باحیا بودن واسه هر عفیفه

دلبرِ باباشه رقیه 
تمومِ دنیاشه رقیه 
واسه‌ی آغوش اباالفضل 
یک بی‌قرار باشه، رقیه 

رحمتی رقیه، کرامتی رقیه 
واسه‌ من همیشه عالمیتی رقیه 
عمّتی رقیه، سیّدتی رقیه
توی قلبم عشقِ بی‌نهایتی رقیه

نظرات