
جانِ خواهرت بَر لب آمده بَرخیز و ببین زینب آمده برای تو دوصَد دردِ دل و خاطره دارم فراقِ تو گرفت از دلِ من صَبر و قرارم، قرارم دل از مِهر تو اِیشاهِ شهیدان نَبُریدم به خاکِ تو عجیب است که من زنده رسیدم کنارِ سَرِ تو بودم و همراهِ یتیمان ز بَعدِ تو برادر به جُز از غُصّه ندیدم شهرِ کوفه و، بامِ خانهها طعنهها زدند، خواهرِ تورا چهل شب شده چشمانِ تَرَم خواب ندیده چهل شب شده زینب به لبش آب ندیده جانِ خواهرت بَر لب آمده بَرخیز و ببین زینب آمده برای تو دوصَد دردِ دل و خاطره دارم فراقِ تو گرفت از دلِ من صَبر و قرارم، قرارم نگویم که چه آورده اِسارت به سَرِ من همین بَس که شده قاتلِ تو همسَفَرِ من رُخَم سُرخ و دلم خون و تَنَم غرقِ جراحت شکست از غَمِ هِجرانِ تو اِی شَه کَمَرِ من روی زینبت، نیلی و کبود بَر زمین فتاد، در میانِ دود ز بعدِ تو جسارت شده بَر آلِ پیَمبَر یتیمانِ تو بیتاب و پریشان شده یکسَر جانِ خواهرت بَر لب آمده بَرخیز و ببین زینب آمده برای تو دوصَد دردِ دل و خاطره دارم فراقِ تو گرفت از دلِ من صَبر و قرارم قرارم ز داغِ تو پریشانم و بیتابم و مُضطَر ببین بیسَر و سامانیِ من را تو برادر ببین پیر شدم در سَفَرِ کوفه و در شام ببین قامتِ زینب شده چون قامتِ مادر بیقرارِ تو، دخترِ تو بود روضهخوانِ تو، خواهرِ تو بود فدای تَنِ صدچاکِ تو جان و دلِ زینب عزادارِ تو شد مادرِ تو فاطمه امشب جانِ خواهرت بَر لب آمده بَرخیز و ببین زینب آمده برای تو دوصَد دردِ دل و خاطره دارم فراقِ تو گرفت از دلِ من صَبر و قرارم، قرارم