
تو خواب دیدم یه پیر غُلام (داره به من عطر میزَنه)۲ گفتم چقدر خوشبوعه گفت عطرِ حَرَمِ امامِ حسنِ هر جا توقف میکنی، راه و تَصَرُف میکنی زندگیتو داری چرا، به همه تعارف میکنی بی تو آوارهاَم، با تو خوشبختم رفیقِ خوبِ، روزای سَختَم به تو بیش از حَد، بدهکارم من به وَالله خیلی، دوسِت دارم من شیعه بهت مدیونه، حَسَن ابنِ عَلی دردتو درمونه ،حَسَن ابنِ عَلی این چه دینیِ که با یه لبخند غُلام میشه صاحب خونه حَسَن ابنِ عَلی