ای تشنه لب، ای بیکفن شد زیر و رو تنت مظلومِ من ای کشتهی دور از وطن زخمیترین تن عریانِ من ای وای حسین ... درهم شده بال و پرت ریختن یه عدّهای روی سرت تا دیدمت نشناختمت کو کهنه پیرهن و انگشترت؟ ای وای حسین ... خورده چقدر نیزه تنت معلومه زیر پا لِه کردنت از روی تَل میدیدمت تو دست و پا زدی و کشتنت ای وای حسین ... * * * * آنکس که زد نقاب، حلالش نمیکنم خندید بیحساب، حلالش نمیکنم چشمم که گرم شد، سپرش خورد بر سرم فریاد زد نخواب، حلالش نمیکنم از موی سر گرفت و مرا بلند کرد میبُرد با شتاب، حلالش نمیکنم حتّی به اسب لعنتیاش هم آب داد بر ما نداد آب، حلالش نمیکنم خیلی مرا کنار رباب و سرت زدند جان تو و رباب، حلالش نمیکنم او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب من زیر آفتاب، حلالش نمیکنم ما را خرابهای دَمِ بازار شام بُرد ای خانهاش خراب، حلالش نمیکنم در سفره غریبی ما نان خشک بود او سفرهاش کباب، حلالش نمیکنم هر جور بیادبی بوده، کرده با سرت با چوب و با شراب، حلالش نمیکنم وای حسین ...