وقتی دور خورد لشگر

وقتی دور خورد لشگر

[ حنیف طاهری ]
ای کعبه خودم دور سرت می‌گردم
پروانه شمع سحرت می‌گردم

امروز به جبران نود زخم احد
بنگر که چگونه سپرت می‌گردم

درغزوه‌ی احد چو احد بود پابه‌جا
تاعاقبت ز حربه‌ی وحشی زپا فتاد

دشمن همی به کشتن او اکتفا نکرد
در فکر مثله کردن آن پارسا افتاد

جسمش درید و دیگر اجزای او برید
قلبش به دست هنده‌ی شوم دقا فتاد

این قرعه‌ی ستم که ز تزویر هنده بود
آوخ به نام حمزه شیره خدا فتاد

هر کس برفت تا خبر آرد به مصطفی
زان کشته در کنار وی از غم ز پا فتاد

تا خود پیمبر آمد و چون حال حمزه دید
زد ناله آنچنان که طنین در فضا فتاد

در شرح این مصیبت جانسوز ناگهان
دل در هوای واقعه‌ی کربلا فتاد

وقتی که راه قافلۀ غم نصیب شام
برکشتگان بی‌سر دشت بلا فتاد

وقتی که چشم زینب کبری به قتلگاه
بر جسم نور دید خیرالنسا فتاد

بی اختیار نعر‌ه هذا حسین او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشتهٔ‌ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست

نظرات