قوت بازوی من بود که افتاده به خاک همهی نیروی من بود کا افتاده به خاک این همان است که یاری ولایت میکرد مثل یک شیر ز اسلام حمایت میکرد ای عمو جان به سرِ پیکر تو گریه کنم من به جای پدر و مادرِ تو گریه کنم مثل تو هیچ کسی کشته در این صحرا نیست به خدا هیچ کسی چون تو شهید اینجا نیست چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده گوش و بینی و دو دست و دهنش مثله شده فکری امروز به حال بدنش باید کرد شده با خار و گیاهی کفنش باید کرد صورتش زود بپوشان که ز ره خواهر او تا رسد خاک به سر ریزد و بالا سرِ او خواهرش گر برسد موی پریشان بکند دشت را گریهی او شام غریبان بکند مگذارید صفیه برسد تا اینجا مگذارید ببیند رخ خونینش را لحظهای سخت تر از ماندن من اینجا نیست بدنش هست ولی بر تنِ او اعضا نیست زرهت پاره، کمان و سپرت باقی هست جگرت نیست ولی شکر سرت باقی هست (باز هم شکر عمو راس تو بر نیزه نرفت)۲ باز هم شکر که در حلق تو سر نیزه نرفت نزده بوسه به پاره گلویت خواهر تو با صفیه که نزد حرف ز نیزه سرِ تو (ای عمو راس تو در بزم شرابی که نرفت) باز هم شکر سر پاکت عمو چوب نخورد گاه دندان و گهی پاره گلو چوب نخورد این صید دست و پا زده در خون حسین توست این کشتهی فتاده به هامون حسین توست حسین جان... (گویند دل برای چه دادی به مهر او)۲ آنکس که دیده روی وی و دل نداده کیست حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم کنار تن بی سرت کاسهی آب گذاشتم