گفت احمد به صد بیان جلی

گفت احمد به صد بیان جلی

[ حسین طاهری ]
گفت احمد به صد بیان جلی
نرسد کس به گردِ پای علی

گرچه پروانه اهل پروا نیست
هیچکس را قیاس با ما نیست

گرچه شیر خدا علی یکتاست
لاجرم نیز حمزه، شیر خداست

حمزه از جلوه‌های حیِ جلی ست
به جلالش قسم، که محوِ علی ست

حکمتِ غزوه‌ی اُحد اینجاست
حمزه از شیعیانِ این مولاست

مِیمنه، با علی شناسا بود
مِیسره، حمزه را پذیرا بود

در اُحد بود ، این دو را یک رو
هیبتِ هر دو خارِ چشمِ عدو

یل یلانِ قریش، چون دیدند 
حمزه را با علی، هراسیدند

تا طنینِ رجز، به جبهه فتاد
به بدنها تمام، لرزه فتاد

ذوالفقارِ علی، چه غوغا کرد
لا فتی، عرش را مصلا کرد

با صدای ندای حی ودود
همه‌ی اهل آسمان، به سجود

رزمِ حیدر پر از حماسه‌ی نور
رزمِ حمزه سراسرش پرشور  

از یسار و یمین، جبین می‌ریخت
دست و سرها بر زمین می‌ریخت

اتحادِ سپاهِ پیغمبر
کار را بُرد تا دَمِ آخر

ناگهان رو به غفلت آوردند
رو به سوی غنیمت، آوردند

چون که شد لشکر خدا سرمست
رفت از تنگه‌ی احد، از دست 

غصه در جانِ مرتضی پیچید
خبرِ قتلِ مصطفی پیچید

به دروغ از شهادتش گفتند
شُبهه را تا به غایتش گفتند

همه سو را غبارِ فتنه گرفت
چه بگویم که کارِ فتنه گرفت

مکرِ دشمن، به قلبِ حمزه رسید
جگرش را هجومِ نیزه درید

در برش آمده جگر خواری
مُثله شد پیکرش، ز بدکاری

خبرش جبهه را پریشان کرد
مصطفی را ز داغ گریان کرد

جسم را با عبای خود پوشاند
روضه‌ی حمزه را خودش می‌خواند

کاش این لحظه، خواهرش نرسد
خواهرش پیش پیکرش نرسد

من بمیرم، به نینوا چه گذشت
بر تنِ شاهِ کربلا، چه گذشت

تن بی سر، فتاده در گودال
زیر سم ستور شد پامال

خواهر آمد کنار این پیکر
دید جسم برادرش، بی سر

چون به دامن نشد نهد سر او
خم شد و بوسه زد به حنجر او

گفت جانا، بگو سر تو کجاست
چقدر جای نعل اسب اینجاست

رفت از هوش و خود به هوش آمد
ناله‌ی مادرش، به گوش آمد

ناله‌ی یا بنیَه غوغا کرد
روضه را تا همیشه، برپا کرد

...... 

یه شب جاموندم، اومد سراغم
همون مردی که با من خیلی بد بود

الهی که دلش آتیش بگیره 
که دل سوزوندن و خیلی بلد بود

همش میگفت، عموت کجاست
حال تو رو نگاه کنه

بگو از علقمه بیاد
دست بستت رو وا کنه

(بابا بابا بابا حسین...) ۲

نظرات