حمزه که جان عالم و آدم فدای او لب باز میکنم که بگويم رثای او مردی که در شجاعت و هيبت نمونه بود در غيرت و شکوه و شهامت نمونه بود شير خدا و شير نبی فارس العرب در انتهای جادهی مردانگی، ادب هم يکّهتاز عرصهی جنگ و نبردها هم آشنای بیکسی اهل دردها هنگام رزم و حادثه مردی دلير بود خورشيد آسمانی و روشن ضمير بود شبهای مکّه شاهد جود و کرامتش گل داشت باغ شانهی او از سخاوتش او صاحب تمام صفات حميده بود دل را به نور حضرت حق پروريده بود الگوی اهل سرّ و يقين بود طاعتش يعنی زبانزد همه میشد عبادتش در آسمان مکّهی دلها ستاره بود بر قلبهای خسته اميدی دوباره بود بالا گرفت روز احد تا که کارزار شد آسمان روشن آن روز تار تار آتشفشان شده احد از بس گدازه ريخت از آسمان و خاک زمين خون تازه ريخت حمزه در آن ميانه که گرم قتال شد کمکم برای حملهی دشمن مجال شد آنقدر روبهان به شکارش کمين زدند تا نيزهای به سينهی آن نازنين زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشيد چشمهای رئوفش به خون نشست لبريز زخم بود و جراحت دل نبی از دست رفته بود همه حاصل نبی ميدان خروش نالهی واويلتا گرفت عالم برای غربت حمزه عزا گرفت جانم فدای پيکر پاک و مطهرش جانم فدای زخم فراوان پيکرش امّا هنوز غربت آن روز مانده بود داغی عظيم بر دل عالم نشانده بود خواهر کنار جسم برادر رسيد و بعد آهی ز داغ لالهی پرپر کشيد و بعد پيمانههای صبر دل او که جوش رفت آنقدر ناله زد که همانجا ز هوش رفت آری دلم گرفته ز اندوه ديگری دارم دوباره ماتم مظلوم خواهری زينب غروب واقعه را غرق خون که ديد از خيمه تا حوالی گودال میدويد ناگاه ديد در دل گودال قتلگاه در خون تپيده پيکر سردار بیسپاه پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول رو کرد بر مدينه که يا أيها الرسول اين کشتهی فتاده به هامون حسين توست اين صيد دستوپا زده در خون حسين توست زینب چو دید پیکر آن شه به روی خاک از دل کشید ناله به صد درد سوزناک کای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن ای مادر حسین و حسن دیده باز کن حال علی ببین و سپس خواب ناز کن