موندی بلا تکلیف داغ تو پیرم کرد

موندی بلا تکلیف داغ تو پیرم کرد

[ حسن عطایی ]
موندی بلاتکلیف، داغ تو پیرم کرد
روز بیابون داغ، شب بیابون سرد

کسی نیست شب‌ها چیزی بندازه روت
هنوز خون تازه میاد از گلوت
لباست رو بردن بره آبروت

بی آبرو شه
لباسِ کهنه‌تو می‌خواد کجا بپوشه
هلهله‌ می‌کرد
پیرهنتو می‌بُرد و بازهم گله می‌کرد
حیا نداره
که لااقل عباتو رو تنت بذاره

حسین حسین...

با خون تو خاکِ، گودالو گِل کردن
کی فکرشو می‌کرد، با اسب برگردن

نیازی به تشییع جنازه نبود
نیاز به نعل‌های تازه نبود
می‌اومد صدات اما واضح نبود

غم حسینم
بَده صدات کنم جلو همه حسینم
گلایه دارم
نشد تنت رو زیر سایه بذارم
ادامه دادم
به قاتل تو قول عمامه دادم

حسین...

نظرات