عروس را به خدایش سپردم بنگر که ترک عشق به عهد شباب یعنی چه همین که ازرق شامی به روی خاک افتاد چشید لشگر شان اضطراب یعنی چه یکی یکی پسرانش به مرگ فهمیدند که جنگ با نوهی بوتراب یعنی چه هر آنچه در توانم بود کردم خودت دیدی که من مرد نبردم علمدارت چو رزم را دید گفتا الهی قاسمم دورت بگردم من آب خون گلوم هستم شب وصل است ببین به صورت قاسم خزاب یعنی چه