
صدای نالههای یه مرد غریب از تو سراشیبیِ قتلگاه میاد تا سر زانوهای شمر خونی شده مگه با این پیکر خسته راه میاد نمیبُره، نمیبُره هرچی که خنجرش به رگها میخوره نمیبُره، نمیبُره از چوب و سنگ و نیزه پیکرش پُره هی میکشه، هی میکشه بلکه سرش قبل اذان جدا بشه هی میکشه، هی میکشه نمیگه این سر که میبُره تشنشه شب که بشه همه بگو بخند میکنند سرِ بریده رو رو نِی بلند میکنند بعد حسین بگیر ببند میکنند ای وای ای حسین... یوسف پاره پیرُهن پاشو ببین خیمهها رو دارن به غارت میبرن پرده نشین خیمه رو شمر و ثنان طناب آوردن که اسارت ببرن شب میزنند، شب میزنند ضربهی بدترو به زینب میزنند شب میزنند، شب میزنند هی زن و بچههاشو مرتب میزنند