صحرا صحرا گرم و سوزانه دریا دریا بس خروشانه لبها لبها خشک و عطشانه نوای عطش بین صحراست تشنه تشنه شاخهی یاسه دلها دلها غرق احساسه چشمِ همه سوی عباسه نوای عمو روی لبهاست زِ حال طفلانِ ارباب، غم نشسته بر هر دو عالم گرفته مَشکو علمدار، شد روان سوی نهر علقم کنار علقمه شور و غوغا شرمنده از روی ساقی، دریا موسمِ دلاوریِ سقّا أخا ادرک أخا ای حسین... **** ساقی قلبش در تب و تابه فکر کام خشکِ اربابه در پیِ یک جرعهی آبه به سینهی او کوه آهه ساقی ببین تیغ و شمشیره این منظره خیلی دلگیره عباس زیر بارونِ تیره یه تن روبهرو با سپاهه چه رخ داده بر لبِ آب گوییا بر پا گشته محشر نمیدانم یا رب از چه پیکرش دارد این همه پَر تیری میان چشمش نشسته عمود آهن سر را شکسته از پیکرش جدا هر دو دسته أخا ادرک أخا ای حسین... **** چشمام ابر نوبهاریه قلبم کارش بیقراریه دیگه وقت سوگواریه به عشق حسین در جنونم قدیما دل کربلایی بود چه شبهای باصفایی بود خدایی چه روضههایی بود به یاد قدیما بخونیم با گریه روضه میخوندیم عمّهی سادات بیقراره عجب صبری داره زینب غصّه و غمهاش بیشماره عاشق سینهزناتم ارباب وقف مجلس عزاتم ارباب دربهدرِ کربلاتم ارباب أخا ادرک أخا ای حسین...