(شِش ماه راه آمد، که راهِ غَم بگیرد)۲ شِش ماه آمد، بر دلَش مَرهَم بگیرد امّا رسیده مَجلِسِ ماتَم بگیرد جایی که دلها را غمِ عالَم بگیرد حَق دارد این خانم، قلبَش غَم بگیرد این کیست؟این نامی نفسگیر است، زِینَب این کیست؟معنایِ تَفاسیر است، زِینَب بالاتر از دَرکِ تَعابیر است، زِینَب او کاف و حاء و یاءِ تَقدیر است، زِینَب باید که شام و کوفه را با هَم بگیرد با مَحمِلی که راه دارِ آن خلیل است با کعبهای که پرده دارَش جِبرئیل است با پرده ای که آفتاب آنجا دخیل است بر ناقهای که تحتِ فرمانِ کَفیل است بانو رسیده پهنهی عالَم بگیرد تا کربَلا را دید، زینَب آمد سَرَش از آنچه میترسید، زِینَب بعد از حَسَن هرگز نمیخندید، زینب گرچه به این عالَم نَفَس بخشید، زینب میگفت:غم راهِ نَفَسهایم بگیرد آنقدر دارد دلهره شاید بِمیرَد راحت نمیگردد فقط باید بمیرد پایَش در این صحرا اگر آید بمیرد اکبر اگر این پرده بُگشاید بمیرد باید که دستَش را عَلی مُحکَم بگیرد عَبّاس زانو زد رِکابَش را گرفتهاست اکبَر دو دستِ مُستَجابَش را گرفتهاست حالا حُسینَش، اِضطرابَش را گرفته است با خواهرَش دورِ رُبابَش را گرفته است بابا زِ چَشمِ دختران، شَبنَم بگیرد عَبّاس عَلَم کوبید یعنی شیر اینجاست یعنی که صاحبِ صولتِ شمشیر اینجاست یعنی عَلی، یعنی دَمِ تَکبیر اینجاست یعنی به مرگِ بیرَگان تَعبیر اینجاست در پیشِ خانم است تا پَرچَم بگیرَد سینه سِپَر کرده، سواری را نبیند قَد راست کرده، نیزهداری را نبیند تا چادُرِ خانم، غُباری را نبیند دامانِ طفلان رَدِ خاری را نبیند با تیغِ خود ذِکرِ هُوَ الاَعظَم بگیرَد امّا هزاران بار غم را دیده، زِینَب از کودکی دستِ قَلَم را دیده، زِینَب پیشانی و ضَربِ عَلَم را دیده، زِینَب بی او حَرامی و حَرَم را دیده، زِینَب پنجاه سال این نوحهها را دَم بگیرد در زیرِ لب میگفت باتکرار، ای وای از قتلِگاه و تَلّ و چِشمِ تار، ای وای از ازدِحام و خنده و اَنظار، ای وای از شُعله و از خیمه و اَشرار، ای وای دورِ مَرا نامَرد و نا محرَم بگیرَد دارد دعا طفلی زِ مَحمِلها نیوفتَد یا که حسینَش پیشِ قاتِلها نیوفتَد تا که سَرش دستِ اَراذلها نیوفتَد تا که تَنَش بینِ قَبایلها نیوفتَد تا در بغل آن پِیکَرِ در هم بگیرَد