شبهای جمعه آخه چه سِرّی داره دلهامون میگیره شبهای جمعه مادر میاد و کربلا بارون میگیره شبهای جمعه یه دختری هی ذکر باباجون میگیره شبهای جمعه مادر بُنَیَّ میگه و خواهر میافته چشمای زهرا بازم به زخم گودی خنجر میافته مادر به یاد اون پنجههای شمر و موی سر میافته من بیوضو موی تو را شونه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم دیدم خودم در روز عاشورا بُنَیَّ افتاده بودی زیر دست و پا بُنَیَّ جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان... شبهای جمعه مادر به سمت گودی گودال میره مادر با پهلو اونجایی که پیشم شده پامال میره شبهای جمعه ورودی حرم زینب از حال میره شبهای جمعه انگاری باز هم خیمهها آتیش میگیره انگاری بازم موی تموم دخترا آتیش میگیره شبهای جمعه با آه زهرا کربلا آتیش میگیره روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد خواب این لحظه که افتادی رو خاکا رو خیلی وقته دیدم توی خوابم ولی خیلی زودتر شمر، حسین به تو رسیدم تو خداحافظی آخرمون نالهها زدم حسین جان تو زمین خوردی و من شاه نجف رو صدا زدم حسین جان تو بغل گرفتی خاک قتلگاهو شاه میفهمه زمین خوردنِ شاهو چه روزگار سیاهی چه حَربگاه و سپاهی دگر نیفتد الهی بلند مرتبه شاهی حسین وای...