
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد اندازۀ آفاق ورق روی هم آورد میخواست که جبریل کمی از تو نویسد جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد صد بار تراشید درختانِ جهان را صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را محضِ گُلِ انـوارِ شما از عدم آورد ما هیچ نبودیم، ولی مادریات بود در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد این جلوهی پُر جذبه بر افلاک مبارک مهمانِ خدا آمده بر خاک، مبارک جبریل نوشت اول دفتر که علی کیست پرسید مکرر و مکرر که علی کیست یک عمر به معراج به هر جا که توان داشت هی رفت نفهمید در آخر که علی کیست تا گفت از اوصاف علی پیش رسولان بشنید فقط پرسش دیگر که علی کیست برداشت قلم و خدا وحی به او کرد یعنی تو را نیست مقّدر که علی کیست فهمید فقط فاطمه معنی علی را فهمید فقط فهم پیمبر که علی کیست هر کس که علی گفت از امداد علی گفت با فاطمه یک عمر فقط ناد علی گفت حق داد به آغوش خدیجه دو جهان را گفتم دو جهان لال شوم برتر از آن را عالم نشنید از لب احمد، لب مولا جز فاطمه جان، فاطمه جان، فاطمه جان را پلکت، ضربانت، تپشت نام علی گفت وقتی که پدر گفت به گوش تو اذان را تو آمدهای قبل خودت حق بده خاتون سِیر تو به هم ریخت بنیاد زمان را هر بار که جبریل برای تو غزل گفت میگفت خدا بهتر از آن، بهتر از آن را هر دفعه به پیغمبر ما واجب عینیست بوسیدن دستان شما واجب عینیست ای رشتهی خورشید نخی از ملکوتت ای جاذبهی عمق جهان از جبروتت تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت در فصل بهاریِ جمادی ظهورت افلاک شگفت از سر شاخهی توتت تا که بِچِکد از سر انگشت تو فیضی یک عمر نشسته است علی پای قنوتت هر جا که تو هستی همهاش باغ بهشت است سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت عشقی ازلی هست اگر هست حجابت پر جلوهتر از پردهی کعبهست حجابت تو آمدی آزاد شدن را بنویسی تا سروری گل به چمن را بنویسی بازیچه شدن، هرزه شدن هیچ شدن مُرد تو آمدی آزادی زن را بنویسی تا دور شود زندگی از این همه آفات تا حرف جدایی قدغن را بنویسی تو آمدهای بر سر یک سفره نشینی تا خانه مساوی وطن را بنویسی بخشندگیت را به تبارت برسانی تا این که کریمیِ حسن را بنویسی با خط تو باید بنویسیم که زن کیست این شأن جای دگر مطمئنا نیست سوگند به شمع و پروانه به زهرا سوگند به گلخانه به ریحانه به زهرا هر کس که نمکخوردهی زهرا و علی شد هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا این خاک پر از یاس، پر از لالهی سرخ است این خاک ندارد غم ویرانه به زهرا ویرانه اگر هست فقط خانهی خصم است ماییم همین همّت مردانه به زهرا این خاک حرام است به غیرش، حرم ماست ماییم همه مردم یک خانه به زهرا (این خاک سراسر همه تسبیح حسین است) 2 (سوگند که ایران همه بینالحرمین است) 2