جودُکَ بَسطَ اَمَلی، ایُهَّا الجَواد، یابنَ علی... پسر شاه توس، السّلامُ علیک عشقِ شمسَ الشُموس، السّلامُ علیک إذن دخولِ من تا میرسم به کاظمین از باب المراده هر دفعه زائر مشهدم میشم مسیر من از بابالجواده هر چی خیر و برکت تو زندگیم دارم آقا، بابای تو داده جوونیمو به پات میریزم خیلی دوسِت دارم عزیزم تشنهای ای وای از جگرت هلهله میکنند دور و برت لبای خشکت روضه میخونه جدّ غریبم چی اومد به سرت **** شاهِ دور از وطن، السّلامُ علیک کشتهی بیکفن، السّلامُ علیک دوره کرده بودند و تو قتلگاه با حوصله کشتند جدّ ما رو این ور عمّهجانِ ما جون به لب و آتیش زدند، اونور خیمهها رو دور دیدند چشم علمدارو نگم حکایت اسارت زنها رو دختر حیدر و اسارت! يه مشت حرومی و جسارت رقیّه و کابوسِ غارت جون به لبم بسته دیگه بابا عروسکت سوخته دیگه حالا دلم میخواد الان پیشم باشی خلوته دختر بابایی تنها بمیره دخترت بابای تشنهلب بریده حنجرت بابای تشنهلب شنیدم رفتی تنور خولی و سوخته موهات، بابای شهیدم بهخدا یه تار موی سوختهاتو من به همه دنیاشون نمیدم خدا مرگم بِده تو کجا آخه تشت طلا، اونجا بود خمیدم خوب شدش نبودی و ندیدی که آدم بدا خندیدن به ماها ماها رو بسته بودن به همدیگه صبح تا غروب از بازار تا اینجا خرابهنشین شده فرشتهی تو قصّهها خوابیده رو خاکا عمّه جای همه کتک خورد هزار دفعه زنده شد و مُرد وقتی که دید پیراهنتو بُرد سر پیراهنت، پیرم کردن از زندگی سیرم کردن از زندگی