جمعاند همه دوروبر خانهی سلطان حتماً خبری هست درِ خانهی سلطان بعد از گذر چند دهه چشم به راهی از راه رسیده ثمر خانهی سلطان بیت الحرم از شوق سرش گرم طواف است دور سرآقا پسر خانهی سلطان بیلطف تو بازارکرم نیز کساد است پس خوبترین اسم برای تو جواد است گیسوی شکن در شکن از راه رسیده در موسم غربت وطن از راه رسیده یک شب سر سفرهی احسان تو هستم انگار دوباره حسن از راه رسیده ای صاحب آن دست کریمی که عطایش بیش از عرق شرم من از راه رسیده در تیرهگی موی تو خورشید عیان است چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است این بال و پر سوخته را یار نگهدار در سلسلهی عشق گرفتار نگهدار حالا که طبیب دل بیمار تو هستی ما را به دل سوخته بیمار نگهدار ای دلخوشی ضامن آهو دل ما را پشت در این خانه نگهدار امشب که گره خورده به گیسوی تو جانم تا پنجرهی باز ضریحت برسانم