بِالرّوح بِالدَّم لبَّیکَ یا حسین... ... بر برج ولایت است کوکب زینب علّامهی نارفته به مکتب زینب گفتم به خرد یگانهی دوران کیست؟ بیپرده دوباره گفت: «زینب، زینب» بِالرّوح بِالدَّم لبَّیکَ یا حسین... ... سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب حسین... ... بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به ایّوب میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا ... از سر سفرهی تو نون و نمک میبرم مست و خراب توام، از دنیا بیخبرم گره زدم دلمو به پرچمات یا حسین به عشق روی تو من عمریه در به درم حسینِ من غریب و بیکفن کربلا