
اِیوای پُر از زخمی، اِیوای پُر ازخونی عطشان اگه بودی، عُریان نمیمونی نترس اگه غارت شده پیراهنت چادرمو میندازم رو بدنت من هم شَبیهِ خِیمههات میسوختم کاشکی خودم برات کَفَن میدوختم خدای من خدای من عُریانه بچهی باحیای من خدای من خدای من ببین چقدر تَنهان بچههای من (بُنَیَّ، بُنَیَّ، لَعَنَ اللهُ بَنیاُمَیّه) ۲ دیدم توی مَقتَل، سینهت پُر از تیره شمر از سَنان داره، خنجر رو میگیره تیر رو از سینهت بیرون میکشه میشینه روی سینه تا آماده شه باخنجرش ضربهی محکم میزنه رَگهای نامُرتّبت سَهمِ منه خدای من خدای من کشتن بچمو جلو چشای من خدای من خدای من به هیچکسی نمیرسه صدای من (بُنَیَّ، بُنَیَّ، لَعَنَ اللهُ بَنیاُمَیّه) ۳ گودال پُر از خونه، خِیمه تو آتیشه رفتین تو و عباس، زینب غریب میشه با اینکه ریختن سَرِ تو قبیلهای ولی تو فکرِ خواهرت عقیلهای زَجر که دخترا رو هر بار میزنه سَرِ تو از رو نیزهها زار میزنه خدای من خدای من سَر بُریدن بچمو رو پاهای من خدای من خدای من قَهقَهه میزنن به نالههای من (بُنَیَّ، بُنَیَّ، لَعَنَ اللهُ بَنیاُمَیّه) ۳