اینجا هیچکی سر از پا نمیشناسه اینجا پُر از عشق و شور و احساسه ای دل اصلاً میدونی کجا هستی؟ تجمّع عشّاقُ العباسه، تجمّع عشّاقُ العباسه به خودت بیا، پاشو هلهله به پا کن به خودت بیا پاشو آقاتو صدا کن به خودت بیا شب جشنه شب عیده بابا عباس رسیده اومده کاری کنه حسینشو یاری کنه تا هر کسی دیدش بگه بهش تو عباسی یا حیدر کرّاری؟ عباس یعنی نافذُالبصیره عباس یعنی قمرَالعشیره اباالفضل مولانا... حاجت اگه داری وقتشه حالا دست بجنبون عزیز من یالّا مگه نمیگی زندگی سخت شده شبِ اباالفضله والله بالله به خودت بیا حرفاتو بگو به مولا به خودت بیا مگه کار نداری اینجا؟ به خودت بیا بگو من صدات کردم آقا دورت بگردم روزیمو بردم نمک سفرهتو خوردم گرهای که به کار افتاد همه چی راست و ریست شد تا اسم تو رو آوردم اومده کاری کنه حسینشو یاری کنه تا هر کسی دیدش بگه بهش تو عباسی یا حیدر کرّاری عباس یعنی نافذُالبصیره عباس یعنی قمرَالعشیره اباالفضل مولانا...