اي پرستوي بشكسته بالم، من غريبم جان زينب رحمي كن به حالم، من غريبم خم شد زانوانم بيتاب و توانم آرزوهام، نقش آب و يك سرابه در مدينه، هر سلامم بيجوابه يا زهرا، يا زهرا *** سايه ي غم در خانه نشسته، چون شب تار ميكشد من را خونهاي روي، درب و ديوار تنها ماندم اي يار از رخ پرده بردار هستي من، بين بستر بيقراره مرغ عشقم، اي خدا در احتضاره يا زهرا، يازهرا