
اِسمَع اِفهَم، علی اصغر من این صدای گرفتهی باباست به تن خستهی من نگاه نکن روح من هم کنار تو، اینجاست بَهر تسکین مادرت ای کاش به تن خستهی تو جان بدهم بازوی کوچک و نحیف تو را... من چگونه تکانتکان بدهم؟! زهرا ندید محسن و گلچین روزگار گُل چید و فیض دیدنِ بر باغبان نداد بالای نیزه تازه تو شش ماهه میشوی وقتش رسیده بود که دندان درآوری داغ رباب تازه شد آن لحظهای که دید بالا نشست حرمَله در مجلس شراب حسین... ***** (من میخواستم وایسی رُو پای خودت نه روی نیزه دستامو شبیه گهواره میگیرم سوی نیزه تُو این عالم به تازهعروس پسرمُرده همهش از این و اون کتک خورده کی آخه انقدَر میخنده؟! همهش میگم الهی چشم حرمَله کور شده یا از کنار محمِلم دور شه یا اینکه چشماشو بِبَنده تُو بزم مِی، قرار ما علی بالام، لالا لالا)