گر نخیزی تو ز جا كار حسین سختتر است نگران حَرَمَم، آبرویم در خطر است قامتِ خم شده را هر كه ببیند گوید بیعلمدار شده، دستِ حسین بر كمر است داغِ اكبر رَمَق از زانوی من بُرد ولی بی برادر شدن از داغ پسر سختتر است دست از جنگ كشیدند و به من میخندند تو كه باشی به بَرَم باز دلم گرمتر است نیزهزار آمدهام یا تو پُر از نیزه شدی چو ملائك بدنت پُر شده از بال و پر است علقمه پر شده از عطرِ گلِ یاس، بگو مادرم بوده کنارت که حسین بیخبر است به تو از فاصلهی یک قدمی تیر زدند قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد گر بداند که تو هستی کمی آرامتر است ***** شَهِ باوفا اباالفضل معدن سَخا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل نورِ هَل اَتی اباالفضل وعدهای دادهای و راهیِ دریا شدهای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهای آب از هیبت عباسىِ تو میلرزد بىعصا آمدهاى حضرت موسى شدهاى به سجود آمدهاى یا که عمودت زده اند یا خجالت زدهاى وَه که چه زیبا شدهاى یا اَخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را غرق تماشا شده اى مادرت آمده یا مادر من آمده است با چنین حال به پاى چه کسى پا شده اى تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود در شگفتم که در این قبر چرا جا شده اى ***** علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشمِ علمدار به زهرا افتاد روضهی دستِ بریده وسط علقمه بود روضهخوان دست بدون رمق فاطمه بود