
چشام به در مونده بیا، منتظرِ تواَم برادر کاشکی بیای بالا سرم، کمی تو رو ببینه خواهر نامهی تُو دستمه، این دَمِ آخر نه خواهری مونده، نه مَحرمی دارم برادرام رفتن، ببین عزادارم نذار تُو این غربت تنها بمونم من چشام پُر از خونه، تُو لحظهی رفتن (غربت تو مثل غربت حیدر شد قصهی من مثل قصهی مادر شد) ٢ * نه تو اسارت رفتی و نه اینکه من رفتم اسارت نه تو جسارت دیدی و نه اینجا شد به من جسارت اینجا به دیدنم میان برا زیارت اینجا تمومِ شهر با احترام اومد تُو خاطرم یادِ زینب و شام اومد اینجا برای من دستهگل آوردن عمهمو تُو کوچه بازارا میبردن (حجرهی دربسته مقتل خواهر شد قصهی من مثل زینب مضطر شد) ٢ * بعدِ نماز آخرم، میون نالههای یا رب با یادِ فَأبکِ لِلحسین، یه ذره روضه خوندم امشب تو گوش من پیچیده باز صدای زینب (به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من) ٢ سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من سر تو رو بردن، دیر رسیدم من حجرهی دربسته مقتل خواهر شد قصهی من مثل زینب مضطر شد