وشمس و ضحی شب ما را سحر آمد المِنَتُلِلّٰه که این غصه سر آمد صد چله گرفتیم که آخر خبر آمد ازکعبهی ما جلوهی توحید در آمد با آمدنش خادم منظومهی ما شد تاج سر ما حضرت معصومهی ما شد ریحانهی موسیاست تجلی به زمین کرد بس اهل زمین را همگی عرشنشین کرد خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد چشمان پدر را چقدر فاطمهبین کرد بانی شده این فاطمه معراج پدر را جبریل به پابوسی او ریخته پر را در بین کریمان شده مشهور کریمه زهرا چه نزدیک چه از دور کریمه سجادهنشین در وسط تور کریمه یا فاطر و یا فاطمه یا نور کریمه این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم با چادر تو تازه مسلمان شده باشیم از آینه بندان حرم نور به ما خورد در صحن تو بیبی سر ما خوب هوا خورد در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد هر کس گذرش خورد به درگاه تو جا خورد دیدند همه مرقد تو مرقد زهراست بیبی به خدا گنبد تو گنبد زهراست نومید رسیدیم که امید بگیریم هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم خوب است به امضای تو تایید بگیریم یعنی که از این خانه روادید بگیریم بیمارترینیم شفا را بده بیبی پستذکرهیه گرهی کرببلا را... در کشور شیعه سفرت امن و امان بود هر کوچه زمان گذرت امن و امان بود بر روی شتر دور و برت امن و امان بود افتاد به هر جا نظرت امن و امان بود چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلاً سد گذر از جمع ارازل نشد اصلاً جز گل به سرت از روی بامی نرسیده است۲ بر محمل تو چشم عوامی نرسیدهاست راه تو به دروازهی شامی نرسیدهاست پایت طرف بزم حرامی نرسیدهاست شلاق سراغ تن تو هیچ نیامد آتش طرف دامن تو هیچ نیامد اما به سر عمه بجز زخم ندیدند قدیسهی ما را سر بازار کشیدند بند دل او را ته گودال بریدند قدارهکشی آمد و سر زیر عبا رفت حسین...