ندارم بهخدا تو دنیا به جز تو، به کسی علاقه حسینی شدنم، بهترین اتفاقه اگه اسمتو میبَرم من با این اشکایی که زلاله میفهمم چقدر نون بابام حلاله دوست دارم خیمه برات عَلم کنم رفیقامو زیر خیمه جمع کنم جون میده سماور مادربزرگ که باهاش چاییِ روضه دَم کنم عشقمه حسینیه، وقتِ پذیرایی من بگردونم تو روضه، سینیِ چایی نمیرم از دَرِ این خونه، دیگه جایی حسین عزیزم... **** خدا میدونه که همینه تمومِ سعیاَم و تلاشم که جزء خادمای روضهی تو باشم برا جلب رضایت تو همین قطرهی اشکه کافی میدونم که یه روزی میکنی تلافی دوست دارم تو منو انتخاب کنی دوست دارم دعامو مستجاب کنی من میخوام بشم یکی مثل حبیب که بتونی روی من حساب کنی دوست دارم که دست من تو دست تو باشه نمیخوام تو زندگیم، که این گره وا شه منو اربعین نبردی کربلا باشه حسین عزیزم...