میون حجره، چند شب و روزه جگرش از زهر، داره میسوزه روی لبش، ذکره مدامش اَمَّن یُجیبه تو سامرا، امامه اما خیلی غریبه امون از این روزگار یه عمره قلبش از اسارت خونه دنیا براش تنگ و مثه زندونه میکِشه درد و زیره لب میخونه ( واویلا ۲ ) امون از این غریبی ای وای ای وای با دل محزون، این دم آخر میخونه روضه برای مادر مدینه و مصیبتاشو داره میبینه میبینه مسمار داغ رفت تو سینه امان از این روزگار داره میبینه میزنن مادر رو با دست بسته میکشن حیدر رو آتیش زدند خونهی پیغمبر رو امون از این غریبی(۴) سر میزار روی دامن مهدی میپیچه تو عرش شیون مهدی خیس نگاهش ازش میباره اشک یتیمی قدش خمیده که سینه داره داغ عظیمی امون از این روزگار دیگه شده تو سامرا بی یاور رهبر عالم ولی بی لشگر باید با بی کسی بشه عمرش سر واویلا یا صاحب الزمان(۴)