می روی با فرق خونی پیش بازوی کبود

می روی با فرق خونی پیش بازوی کبود

[ علی جهانبخش ]
می‌روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی‌زهرا که مولا قابل ماندن نبود

با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی
ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود

(علی یا علی، علی یا علی)

دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود

کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود

رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود

در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود
دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود

بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود

با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟

نظرات