
من که سرآمد بین دیوونههاتم ریزهخور گوشه کنار سفرههاتم کریم اهلبیتی و خدا میدونه پیش مروت تو کم میاره حاتم سفرهدار زمین و زمان حسن مهربان حسن آقاجانمون حسین بهش میگه آقاجان حسن دست هر زمین خورده رو گرفت پهلوان حسن کَرم کَرم از دستای حسن میریزه عسل عسل از کام پسرش لبریزه همینکه دست جنابش میاد رو قبضه چار ستون بدن عایشه میلرزه من که گدای سفرهی دوشنبههاتم چه پستی بالاتر از این که من گداتم به عالمی نمیدم این منسبو آقا نوکر جدت و شما و بچههاتم او سلیمان و من مور حسن پر نوره حسن میدونی الگوی زندگیم کیه استوره حسن گردش زمین محقق میشه با دستور حسن کرامتش رحمته و شبیه بارونه از ما همین حسن حسن گفتنا میمونه بجنگه دیگه چی میشه که وقت با صلحش معاویه فاتحهی خودش رو میخونه