عجب سروی؛ عجب ماهی؛ عجب یاقوت و مرجانی

عجب سروی؛ عجب ماهی؛ عجب یاقوت و مرجانی

[ حاج محمود کریمی ]
عجب سروی؛ عجب ماهی؛ عجب یاقوت و مرجانی
عجب جسمی؛ عجب عقلی؛ عجب عشقی؛ عجب جانی
عجب ماه بلندی تو که گردون را بگردانی
همه شاهان، غلامانند؛ آقاجان! تو سلطانی
بخوان تلقین؛ بخوان تلقین بر این ارواح زندانی

علیٌّ حُبُّه جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَنّه
وصیُّ المصطفی حقّا؛ امام الإنس و الجِنَّه

مسلمانم؛ مسلمان خدای حضرت حیدر
دلیل ربّنایم، ربّنای حضرت حیدر
همه ایل و تبار من فدای حضرت حیدر
همه آرامشم ایوان‌طلای حضرت حیدر
درون قبر می‌خوانم برای حضرت حیدر

علیٌّ حُبُّه جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَنّه
وصیُّ المصطفی حقّا؛ امام الإنس و الجِنَّه

قلم آیا برای گفتن مدحش، توان دارد؟
قلم بر مدح می‌چرخد ولی لکنت‌زبان دارد
قلم این‌بار می‌خواهد که سرّی را بیان دارد
قلم انگار می‌رقصد؛ قلم انگار جان دارد
هرآن‌که سینه‌اش پاک است، این‌دم بر زبان دارد

علیٌّ حُبُّه جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَنّه
وصیُّ المصطفی حقّا؛ امام الإنس و الجِنَّه

عجب حال‌وهوایی در دل شب دارد این دفتر
دواتی از شراب ناب بر لب دارد این دفتر
ز فرط مستی‌اش، این‌بار هم تب دارد این دفتر
کلام‌الله در جان مرکّب دارد این دفتر
لبالب بر لب خود، نامی از ربّ دارد این دفتر

علیٌّ حُبُّه جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَنّه
وصیُّ المصطفی حقّا؛ امام الإنس و الجِنَّه

دل و دینم به قربانش
سرم را نذر کردم تا ببوسد تیغ برّانش
همان شاهی که قبل از وحی قرآن، خواند قرآنش
همان شاهی که جمعند انبیاء در ظلّ ایوانش
رسول‌الله می‌خواند برایش از دل و جانش

علیٌّ حُبُّه جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَنّه
وصیُّ المصطفی حقّا؛ امام الإنس و الجِنَّه

نظرات