رقیه جان

رقیه جان

[ مجتبی رمضانی ]
رفتی که رفتی
سایه‌ت سنگین شده الآن یه ماهه
رفتی که رفتی
نگفتی دخترم چشمش به راهه
اینجا عزیزم
تو رو خواستن گناهه

شبایی که نبودی رو
زیر چشمام کبودی رو فراموش کن
تو که دستی نداری پس
چشاتو مثل آغوش کن
یه شب تا صبح، به من گوش کن

تو رنگ پریده‌ هم قشنگی
خاکی رسیده‌ هم قشنگی
کوری چشم شمر بابا
گلو بریده‌ هم قشنگی

چشماتو بستی
ندیدی زجرو وقتی زجرمون داد
چشماتو بستی
سرت رو نیزه‌دار پیشم تکون داد
غربت لباتو 
به دست خیزرون داد

خرابه بالشتش خشته
برای دخترت زشته، تو اینجایی

رو پام آروم بخواب امشب
با لکنت می‌خونم واسه تو لالایی
عجب بزمی چه بابایی

راستی ندیدی کس و کارم
تو گوش کیه گوشواره‌م؟
تو هر جای خرابه ریخته
بی کسی از لباس پاره‌م

(بابا بابا بابا بابایی)

نظرات