دوباره دیدهها ابر بهاره دلای زینبیون بیقراره دو عالم غرق اندوه و عزا شد که زینب راهیِ دیدار یاره دل بسوزه پس از عمری فراق و درد هجران رسیده وقت وصل جان و جانان بگوید زیر لب زینب حسین جان وقت رفتن دوباره خاطراتی شد تَداعی به یادش آمده درد و بلایی شده زینب دوباره کربلایی واحسینا حسینم واحسینم واحسینا... خودم دیدم که صحرا لالهگونه حسینم غرق در دریای خونه خودم دیدم که زهرا مادر من میان قتلگه روضه میخونه ای حسینم چرا تنهایی و لشکر نداری به روی خاکی اما سر نداری بمیره مادرت مادر نداری سر بریده اگر رأست به دست بیحیا بود چرا دیگر تنت در زیر پا بود نگاه هرزهها بر خیمهها بود واحسینا حسینم واحسینم واحسینا... دلم تنگه غروب کربلاته دخیلِ گوشهی صحن و سراته خدا میدونه شش گوشهی تو از اول کعبهی سینهزناته ای امیرم بدون عشق تو پست و حقیرم به تارِ زلفِ عباست اسیرم نبینم کربلاتون و میمیرم ای حبیبم به جون زینبت بنما نظاره گدا غیر از تو که صاحب نداره گداییتون به مولا افتخاره واحسینا حسینم وا حسینم واحسینا...