
حسین جان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقهی خاتم کمتر از ده روز دیگر بی علی اکبر شوم در زمین مشغول جمع جسم پیغمبر شوم یوسفم نیست که مردم عزیزش میکنند یوسفم آنی بود که ریز ریزش میکنند کمتر از ده روز دیگر مادری حیران شود حنجر شش ماههای از پوست آویزان شود کمتر از ده روز دیگر پست بد آوازه ای پشت خیمه میرود دنبال قبر تازهای کمتر از ده روز دیگر باز بدعت میشود بر روی نیزه سر شش ماهه رؤیت میشود کمتر از ده روز دیگر از علمدار حرم چیز چندانی نماند تا بیارم در حرم سید مظلوم حسین حسین حسین... ما فاطمیان اهل خرابات بهشتیم خاکیم ولی خاک نجف روضه سرشتیم ما مزرعهی گریهی شبهای علی او آب به ما داد و کنون حاصل کشتیم بر ما هرجی نیست اگر باده کشیدیم آن را که در این مدرسه گفتند نوشتیم روزی که الفبای آنا العبد نوشتیم گفتیم که ما نوکر ارباب بهشتیم یک پیرهن مشکی و یک بیرق روضه بانی شد و ما بندهی ابلیس نگشتیم نه توسل نه توکل به خدا برگرداند نه تضرع نه توجه نه دعا برگرداند گم شدم بین هوا و هوسم ناگهان بیرق یک روضه مرا برگرداند