
بنویسید مرا یار اباعبدالله اولین بندهی دربار اباعبدالله منتظر ماندهی دیدار اباعبدالله من کجا و سر بازار اباعبدالله تا خدا هست خریدار اباعبدالله (عاشق آن است که دیدار کند یارش را) بارها جان بدهد دید اگر دارش را باز آماده کند جان دگر بارش را فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را (هر که افتاد پی کار اباعبدالله) 2 یا اباعبدالله، یا اباعبدالله.. من پرم را به روی دست گرفتم دیدم جگرم را به روی دست گرفتم دیدم سپرم را به روی دست گرفتم دیم تا سرم را به روی دست گرفتم دیدم راهم افتاده به بازار اباعبدالله عاقلا توی دلم عشق یه خونین بدنه من غلام رو سیاشم اونم ارباب منه یه غمه که تا ابد قلبمو آتیش می زنه این که من کفن دارم ارباب ما بی کفنه همه گویند که از عشق تو دل برگیرم در که به روی تو کنم دلبر دیگر گیرم بعد صد سال اگر از سر خاکم گذری من کفن پاره کنم زندگی از سرم گیرم